۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

عروة بن زبیر رحمه الله

عروة بن زبیر بن عوام اسدی قریشی مکنی به عبدالله، عالمی متبحر بود که در اواخر خلافت حضرت عمر بن خطاب (و بنا به قولی در اوایل خلافت حضرت عثمان) چشم به جهان گشود. وی یکی از هفت فقیه مدینه بود که عمربن عبدالعزیز آنها را به عنوان مشاور خود تعیین کرده بود و بدون رأی و مشوره آنان هیچ کاری انجام نمی داد. وی همچنین در زمینه علم سیرت و حدیث از مرتبه بسیار بالایی برخوردار بوده و از جمله راویان ثقه و حفاظ حدیث به شمار می رفت. پدرش زبیر بن عوام، صحابی جلیل القدر پیامبر و از عشره مبشره است. مادرش حضرت اسماء (ملقب به ذات النطاقین) دختر ابوبکر صدیق، و خاله اش ام المومنین عایشه صدیقه رضی الله عنها است.
حضرت عروة بن زبیر رحمه الله از بسیاری از صحابه حدیث روایت کرده و نزد حضرت ام المومنین عایشه صدیقه رضی الله عنها تفقّه حاصل نمود.
وی پس از مدتی زندگی در مدینه منوره، به بصره و سپس به مصر نقل مکان کرد و در آخر مجدداً به مدینه منوره بازگشته و در همانجا زندگی را بدرود گفت.

شوق و علاقه اش به عبادت
به راستی شخصیتی مانند عروة بن زبیر که در دامان زبیربن عوام و اسماء دختر ابوبکر صدیق- رضی الله عنهم- پرورش یافته و نزد ام المومنین عایشه صدیقه رضی الله عنها فقاهت حاصل نموده و از اصحاب نبی اکرم صلی الله علیه وسلم حدیث روایت کرده است، شایستگی دارد که مثال و نمونه ای زنده در عبادت، اخلاق، زهد، تقوا و پرهیزگاری باشد.
در مورد ایشان روایت شده که روزها را با روزه سپری کرده و هر روز یک چهارم قرآن را تلاوت می نمود و پاسی از شب را با قیام، زنده نگه می داشت. تنها شبی که نماز شب از وی ترک شد شبی بود که طبیب پایش را به علت مریضی قطع نمود. ولی او در همین حال با صبر و حوصله به تلاوت قرآن مشغول بود.

محبتش با علم
حضرت عروه- رحمه الله- فراگیری علم و رضایت پروردگار را بر هر چیز دیگری ترجیح می داد. چنانکه یکبار عبدالله بن زبیر و دو برادرش (عروة و مصعب) و عبدالملک بن مروان در مجلسی نشسته بودند. یکی از آنها گفت: هر کس از ما هر آنچه را دوست دارد آرزو نماید. بنابراین هر کدام در عالم رؤیا رفته و در بوستان سرسبز و شاداب آرزو و امید به گشت و گزار پرداخت. سپس عبدالله بن زبیر فرمود: « من آرزو دارم خلافت را به دست بگیرم و بر سرزمین حجاز حکمرانی کنم». برادرش مصعب گفت: «ولی من آرزو دارم که بر بصره و کوفه فرمانروایی کنم و هیچ کس بخاطر به دست آوردن این دو سرزمین با من به ستیز نپردازد». عبدالملک بن مروان گفت: «شاید شما به این مقدار اکتفا کنید ولی من تا زمانی که پس از حضرت معاویه بن ابی سفیان به خلافت نایل نشده و بر تمامی زمین حکومت نکرده ام، راضی و خشنود نخواهم شد». عروة بن زبیر خاموش و ساکت نشسته بود و چیزی نمی گفت. همه به سوی او متوجه شدند و گفتند: تو چه آروزیی داری؟ فرمود: «خداوند در آروزهای شما برکت فرماید، ولی من دوست دارم عالمی عامل باشم که مردم، قرآن، سنت پیامبر و احکام دین را از من فراگیرند و در آخرت هم جنت و رضایت پررودگار متعال نصیبم گردد».
گفته می شود عروة اولین کسی است که در موضوع سیرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم دست به قلم برده و آن را در کتابی به نام «مغازی الرسول صلی الله علیه وسلم» جمع آوری نمود.
همچنین زمانی که ا ز"عراک بن مالک" در مورد فقیه ترین فرد مدینه سوال می شود می گوید: «عالم ترین شخص به امور قضایی نبی اکرم صلی الله علیه وسلم و حضرت ابوبکر، عمر و عثمان رضی الله عنهم اجمعین و همچنین فقیه ترین فرد و نیز آگاهترین فرد به تاریخ، سعید بن مسیب است. ولی بیشترین کسی که حدیث روایت کرده، عروة بن زبیر می باشد».

سخاوت و بخشندگی
عروة بن زبیر مردی سخی و بخشنده بود که از دست و دل بازترین مردم به شمار می رفت. در مورد ایشان نقل شده که وی صاحب یکی از بزرگترین باغهای مدینه بوده است، باغی دارای آبی گوارا، درختانی انبوه و نخل هایی بلند قامت. او برای اینکه باغش در طول سال از آزار و اذیت حیوانات و نیز بازی کودکان در امان باشد اطراف آن را دیوار می کشید و هنگامی که فصل خرما فرا می رسید و میوه ها خوشایند شده و می رسیدند، با تخریب قسمتی از دیوار باغ، مردم را اجازه دخول می داد. مردم هر آنچه برایشان گوارا بود از میوه های باغ می خوردند و هر آنچه می خواستند با خود حمل می کردند. وی هر گاه داخل باغش قدم می نهاد این آیه قرآنی را تکرار می نمود: «ولولا إذ دخلت جنتك قلت ما شاء الله لا قوة إلا بالله» (کاش! وقتی وارد باغ می شدی، می گفتی: ما شاءالله، هیچ قوت و قدرتی جز از ناحیه خدا نیست).
صدقه را تحفه ای می دانست که آن را به خداوند تقدیم می کند و فرزندانش را این چنین توصیه می نمود: «آنچه را که خجالت می کشید به شرافتمند قومتان هدیه کنید، هرگز به پروردگار خویش هدیه نکنید؛ همانا خداوند شریفترین شرافتمندان و سخی ترین سخاوتمندان است و نیز حق دار بوده به این که بهترین چیز برای او اختیار کرده شود».

صبر و استقامت
حضرت عروه در هنگام فقر و تنگدستی از جمله صابرین بود؛ با مصیبت های زیادی مواجه گشت ولی این مصیبت ها باعث نشد که زبان به شکایت بگشاید بلکه صبر را پیشه کرده و در تمامی آزمایشات خداوندی بر آن استوار و ثابت قدم ماند.
سفیان بن عیینه از هشام بن عروة نقل می کند: «یکبار در پای عروة دانه ای درآمده بود که به سبب آن مجبور شدند تا پایش را قطع کنند و در همین لحظه فرزندش از بام خانه سقوط کرده و زیر پای حیوانات تکه تکه شد. مردی نزد وی حاضر شده و او را تسلیت گفت. عروة که هنوز از ماجرا بی خبر بود فرمود: مگر چه شده که به من تسلیت می گویی؟. وی گفت: فرزندت یحیی از پشت بام افتاده و در زیر دست و پای حیوانات تکه تکه شد. در این لحظه عروة با کمال خونسردی فرمود: «پروردگارا! اگر چیزی گرفته ای همانا تو آن را به من عطا کرده بودی و اگر مرا گرفتار بلا کردی، قطعاً تو هستی که عافیت می بخشیم». در روایتی دیگر وارد شده که ایشان فرمود: «پروردگارا! از میان هفت فرزندم، یکی را گرفته و شش تا را باقی گذاشتی واز میان دست و پاهایم، یکی را گرفتی و سه تای دیگر را باقی گذاشتی. سوگند به ذاتت، اگر چیزی گرفته ای، در مقابل چیزی دیگرعطا فرموده ای و اگر مبتلا نموده ای، در عوض عافیت بخشیده ای».

نصیحت و خیر خواهی وی برای فرزندانش
حضرت عروة بن زبیر به فراگیری علم و دانش محبت زیادی می ورزید. وی نسبت به فواید بسیاری که درعلم و دانش نهفته است آگاهی داشته و عیوب جهل و نادانی را به خوبی می دانست، به همین خاطر فرزندانش را به طلب و فراگیری علم وصیت و تشویق می نمود و می گفت: «ای فرزندان من! علم را فرا گیرید و حقش را ادا کنید .. اگر شما از جایگاه کمی در میان یک قوم برخوردار باشید امید است که پروردگار متعال به وسیله علم و آگاهی شأن و منزلت شما را در میان قوم بلند نماید».
وی همواره فرزندانش را به مهربانی، گفتار نیک و خوش خلقی توصیه می نمود و می فرمود: «فرزندان من! حکمت و خرد اقتضا می کند که خوش گفتار وخوش اخلاق باشید. با این کار در نزد مردم از کسی که به آنها عطا و بخشش می نماید نیز محبوب تر خواهید بودم».
حضرت عروة برای خدا و رسولش خیر خواه بود؛ به کار پسندیده امر می نمود و از کار زشت و ناپسند بازمی داشت. زمانی که می دید مردم به طرف تجمل و راحتی طلبی گرویده شده و به جمع آوری مال و دارایی می پردازند، زندگی سخت و دشوار نبی اکرم صلی الله علیه وسلم را برای آنان یادآور می شد. او می فرمود: چه بسا کلمات پست و حقیرانه را تحمل کرده ام و تا مدت ها باعث تسلی خاطرم گشته است.
وی در میان مردم به عنوان عالمی سخاوتمند، بخشنده و خوش اخلاق شناخته شده بود و مردم نیز همواره او را به نیکی یاد می کردند.


وفات
بالاخره این شخصیت برجسته علمی و ایمانی در سال 94هـ زمانی که نزدیک به هفتاد بهار زندگیش را پشت سر نهاده بود، رخت سفر بربسته، دار فانی را وداع گفته و به دیار باقی شتافت.
« رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالإِيمَانِ وَلا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ».

۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

دکتر قرضاوی: احداث دیوار فولادی مصر در رفح، شرعا حرام است

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین به نقل از "الجزیرة نت" دکتر یوسف قرضاوی رئیس اتحادیه جهانی علمای اسلام، اقدام دولت مصر مبنی بر احداث دیوار فولادی در نقطه مرزی خود با نوار غزه را اقدامی حرام و مخالف با شریعت اسلامی دانست.
وی در توضیح این مطلب افزود: از آنجایی که بنای این دیوار فولادی، تشدید محاصره مردم غزه و افزایش مشکلات معیشتی آنان را در بر دارد و این موارد در نهایت منجر به قبول خواسته های اسرائیل از سوی مردم غزه می شود، لذا این کار از لحاظ شرعی حرام و ناجایز است.
دکتر قرضاوی در ادامه افزود: درست است که دولت مصر در مورد مصالح سرزمین و کشورش آزاد است اما در این مورد که نوعی مساعدت و همکاری جهت قتل و کشتار برادران و خواهران مسلمان آنها در فلسطین می شود، آزاد نیست. این اقدام چه از لحاظ قومی- که آنان نیز عرب هستند- و چه از لحاظ اسلامی- به مقتضای اخوت اسلامی- و چه از لحاظ حس انسانی و بشردوستانه، ناجایز و حرام است.
رئیس اتحادیه جهانی علمای اسلام، دیوار فولادی در گذرگاه رفح را به دیوار حایلی که اسرائیل در فلسطین ساخته تشبیه داد و گفت: اسرائیل به منظور فشار بر مردم فلسطین، دیوار حائلی ساخته است و مصر نیز دیوار دیگری را می سازد که در نهایت تمام منافع آن به جیب اسرائیل خواهد رفت.
دکتر قرضاوی گذرگاه رفح را مجرای تنفسی مردم غزه خوانده و از دولت مصر خواسته است که جهت بازگشایی آن اقدام نماید نه اینکه زمین را بر اهالی غزه تنگ کرده ودر کشتار آنان شریک شود.
وی در ادمه انتقاداتش از این اقدام دولت مصر گفت: اینکه دولت مصر حتی از رسیدن کمکهای بشردوستانه به مردم غزه ممانعت می کند به این معناست که دولتمردان مصر خواهان مصالح اسرائیل غاصب هستند حتی اگر این کار به قیمت جان مردم مسلمان و مظلوم غزه تمام شود.
دکتر یوسف قرضاوی ضمن انتقاد شدید نسبت به احداث این دیوار و ابراز نگرانی از عواقب ناخوشایند آن، از روشنفکران مصری و نیز جامعه عربی و سازمان کنفرانس اسلامی خواست تا برای جلوگیری از این مشکل مهم و اساسی وارد عمل شده و مانع احداث این دیوار توسط دولت مصر شوند.

۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبه

تجمع کودکان غزه در گذرگاه رفح

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین به نقل از "مفکرة الاسلام"، صدها کودک فلسطینی به نشانه اعتراض به احداث دیوار فولادی در گذرگاه رفح توسط دولت مصر، دست به اعتصاب و تجمع در نقطه مرزی غزه و مصر زدند.
در این تجمع اعتراض آمیز که از سوی حرکت مقاومت اسلامی (حماس) ساماندهی شده است، کودکان غزه با سردادن شعارهایی این اقدام را محکوم کرده و آن را نوعی محرومیت اطفال غزه از زندگی طبیعی و مسلّم آنان عنوان کردند.
از جمله شعارهایی که این کودکان مصیبت زده و غمگین بر زبان می راندند این بود: «کفی لخنق غزة» (فشار بر مردم غزه کافی است)، و نیز« من حق أطفال غزة العیش بالکرامة» (زندگی با شرافت و آرام حق مسلّم کودکان غزه است).
این کودکان همچنین طی نامه ای، از دولتمردان مصری خواسته اند تا هر چه سریعتر به حفاری های مرزی در گذرگاه رفح پایان داده و این گذرگاه را به طور کامل بازگشایی نمایند.
آنها در این نامه، دیوار فولادی گذرگاه رفح را بدتر از دیوار برلین دانسته و تاکید نموده اند که احداث این دیوار به منظور اهداف سیاسی انجام می گیرد که البته هیچ گونه امیدی به متحقق شدن آن اهداف وجود ندارد.

۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

تاریخ گواه است که امام حسین رضی الله عنه در مقابل جاه طلبان، تن به ذلت نداد

مولانا عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان در خطبه های جمعه این هفته با تفسیر آیاتی از سوره بقره به بیان معنا و فضیلت صبر و اقسام آن پرداخت و گفت: دنیا محل آزمایش و امتحان بشر است و خداوند بشر را در میان خیر و شر، خوبی و بدی خلق کرده است و با انجام اوامر و اجتناب از نواهی او را مورد امتحان قرار می دهد، و هر کس در این مدت زندگی بتواند از این امتحان سربلند بیرون شود در آخرت به عیش حقیقی و نعمت های بزرگ بهشتی دست خواهد یافت.
امام جمعه اهل سنت زاهدان صبر را به سه قسم تقسیم کرده و افزود: نوع اول، صبر در مقابل نفس و شیطان و وساوس نفسانی و حیله های شیطانی است. در این باره باید از پیروی شهوت و هوای نفس دوری کرد و به نماز و عبادت روی آورد.
دومین نوع، صبر درمقابل معصیت و گناه است. گناهان در جلوی انسان خودنمایی می کنند که انسان باید صبر کرده و از مرتکب شدن به آنها پرهیز و اجتناب نماید.
نوع سوم، صبر در مقابل آفات و مصائب است. این آفات و ضایعات ممکن است مالی باشد یا جانی، در هر صورت وظیفه انسان مسلمان صبر و بردباری است. هر انسانی به اندازه قوت ایمانش در مقابل مشکلات و مصایب صبر پیشه می کند. حضرت ابراهیم علیه السلام در مقابل تمامی آزمایشات الهی صبر کرد. حضرت نوح علیه السلام در مقابل مسخره های قومش صبر کرد، حضرت موسی علیه السلام در مقابل فرعون ستمگر شکیبایی نمود، حضرت لوط و بقیه پیامبران در راه خدا صبر و استقامت کردند، و رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز در آزمایش های متعدد موفق به استقامت و صبر شد. در مکه مکرمه، در راه هجرت، در مدینه منوره هنگامی که در محاصره دشمن قرار گرفتند ایشان در مقابل همه این امتحانات صبر پیشه کرده و فرمودند: «اللهم لاعیش الا عیش الآخرة – فاغفر الانصار و المهاجرة».
خطیب جمعه مسجد مکی در ادامه بیان آزمایشات رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: وجب به وجب مدینه نشانه استقامت آنحضرت صلی الله علیه وسلم و مهاجرین و انصار در راه خداست. حضرت حسین رضی الله عنه نیز صبر و استقمامت کرد و صحرای کربلا به استقامت و پایمردی امام حسین رضی الله عنه گواهی می دهد و به ظلم مسلمان نماهای ظالم شهادت می دهد، و تاریخ گواه است که امام حسین رضی الله عنه در مقابل جاه طلبان ظالم تن به ذلت و خواری نداد و صحنه را ترک نکرد و تسلیم انسان های ناشایسته و ناباب نشد بلکه شهادت در راه آزادی را ترجیح داد، ایشان الگوی همه ماست. همه فرق اسلامی امام حسین را الگو می دانند و اهل سنت و الجماعت بالاتفاق عملکرد آنحضرت رضی الله عنه را برهان و دلیل برای راه آیندگان می دانند و تقوا، نماز، روزه و اخلاق نیکوی ایشان نمونه و الگوست. او فرزند حضرت علی و زهرا و فرزند رسول خدا صلی الله علیه وسلم بود. هر حدیث صحیح و معتبری که سندش به ایشان برسد عمل کردن بر آن برای اهل سنت باعث افتخار است. اهل سنت همه اهل بیت و صحابه و مهاجرین و انصار را الگوی خود می دانند. همه آنان فرزندان رسول خدا و شاگردان و تربیت یافتگان ایشان بودند و درمسیر مقبول رسول الله صلی الله علیه وسلم حرکت کردند و با همدیگر اختلاف نداشته مگر در موارد جزئی و سلیقه ای که برای تمام افراد بشر ناگزیر است، اما آنان در مقابل کافران متحد بودند و در راه خدا و دعوت اسلام و جهاد و جان فدایی تا آخرین لحظه زندگی استقامت کرده و ایستادند. این درس استقامت و صبر از آنان به ما رسیده است.
مولانا عبدالحمید ادامه داد: قرآن به ما دستور داده است که هنگام مصایب و بلاها و مشکلات صبر کنید و به وسیله صبر و نماز از خداوند کمک بخواهید و به راستی که نماز بزرگترین شعبه صبر است.
رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز در وقت مشکلات و مسایل مهم به نماز متوسل می شد و صحابه رضی الله عنهم نیز در چنین مواقعی به نماز و صبر روی می آوردند. قرآن کریم نیز به همین امر توصیه نموده و فرموده است: «یا ایهاالذین آمنو استعینوا بالصبر و الصلاة» و حقیقتاً صبر و نماز ما را به الله می رساند. در حدیث آمده است که به هیچ کسی به اندازه صبر، عطایی داده نشده است.
خداوند امت های مصیبت زده را یادآور می شود و سپس می فرماید: «إن فی ذلک لآیات لکل صبار شکور» امت های گذشته با بی صبری و ناشکری به این عذاب ها گرفتار شدند و این درس عبرتی است برای صابران و شاکران. خداوند به صابران بشارت و مژده می دهد و از یک جمله آنان اظهار رضایت می فرماید که در هنگام مصیبت و بلا می گویند «إنا لله و انا الیه راجعون». این بهترین کلمه ای است که صبر می آورد و آرامش و تسکین می دهد و در وقت مصیبت باید این جمله را به زبان آورد.
امام جمعه اهل سنت زاهدان شهادت حضرت حسین رضی الله عنه را حادثه تاریخی و بزرگ و مصیبتی جانگذاز و تکان دهنده عنوان کرد و درباره شناعت عمل قدرت طلبان یزیدی گفت: واقعا تکان دهنده است که به خاطر پست و مقام وحکومت و قدرت چنین خونهای پاک و مطهری به زمین ریخته شود و برای برداشتن موانع از سر راه قدرت و رسیدن به منافع چند روزه دنیا لخت جگر آنحضرت صلی الله علیه وسلم را به شهادت برسانند- هرگز مباد چنین مقام و منصبی و هرگز مباد چنین منافع و مصالحی که باعث ارتکاب چنین جنایتی هولناک و تاریخی شود.
مولانا عبدالحمید اظهار داشت: اکنون آنچه مهم است راه امام حسین، سیرت ایشان، کردار، رفتار، شب بیداری، تلاوت، ذکر، مقاومت در راه الله، تحمل شداید و سختی ها در این راه است. این سیرت امام حسین رضی الله عنه و بقیه است که باید مورد اتباع قرار گیرد. الله تعالی ما را از پیروان راستین امام حسین رضی الله و بقیه اهل بیت بگرداند و ما را با امام حسین، امام حسن، علی، ابوبکر، عمر و عثمان رضوان الله علیهم اجمعین که مطمئنیم همگی در کنار هم در بهشت اند محشور بگرداند.
خطیب جمعه مسجد مکی اضافه کرد: این اشتباه بزرگی است که عده ای گمان می کنند ما نسبت به ایشان بی تفاوتیم. هرگز این طور نیست. مطمئناً اگر ما در آن زمان می بودیم حتما در کنار حضرت حسین می ایستادیم و جان خود را فدا می کردیم. اما آنها امتی بودند که گذشتند «تلک امة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم» و اعمالشان برایشان نوشته شده و به پاداش اعمال زیبای خویش رسیدند و ما هرگز با اعمال امام حسین به بهشت نمی رویم. ما با اعمال خودمان به بهشت خواهیم رفت و باید از اعمال و اخلاق و رفتار آنان پیروی کنیم، و هر چه بگوییم و ادعا کنیم ولی عملی مطابق اعمال آنان نداشته باشیم هیچ سودی نخواهد داشت.
مولانا عبدالحمید تاکید کرد: اگر ما لباس سیاه نمی پوشیم به خاطر این است که این چیز در فقه ما نیست. در میان فرق اسلامی تفاوت هایی وجود دارد همان طور که اشتراکات بسیار داریم تفاوتها و اختلافاتی نیز داریم. ما سالگرد و چهلم نداریم. سوگواری در فقه اهل سنت فقط 3 روز است و هیچ زنی حق ندارد بیش از 3 روز سوگواری کند مگر برای شوهرش که 4 ماه و ده روز است آنهم به معنای ترک زینت و آرایش و ترک لباس های فاخر و زیباست.
مولانا عبدالحمید حاضرین را به روزه تاسوعا و عاشورا تشویق کرد و گفت: روزه گرفتن این روز بعد از ماه رمضان با فضیلت ترین روزه است و این روزه درامتهای گذشته نیز بوده است و برای جلوگیری از تشابه به یهود ونصاری باید علاوه بر عاشورا یک روز دیگر قبل یا بعد از آن روزه بگیریم.
شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان در پایان سخنانش به درگذشت آیت الله منتظری اشاره کرد و ضمن تسلیت این حادثه به جامعه ایرانی افزود: مرحوم آیت الله منتظری از مراجع بزرگ اهل تشیع بودند و با وفات ایشان جامعه شیعه و سنی تحت تاثیر قرار گرفتند. ایشان از لحاظ فقهی پایه بلندی داشت و وفاتش ضایعه ای برای حوزه های علمیه وعلما است. آیت الله منتظری در رژیم گذشته طی مبارزات انقلابی اش زندان و سختی بسیاری تحمل کرد و بر همه ما حق دارند تا برایش دعای مغفرت نماییم.

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

حضرت حسین‌ بن‌ علی رضی الله عنهما

حسین‌ بن‌ علی رضی‌الله‌عنه در پنجم‌ شعبان‌ سال‌ چهارم‌ هجری‌ در مدینه منوره متولّد شد. رسول‌ الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم او را تحنیك‌ كرد و در گوشش اذان داد و در حق وی دعا کرد، و او را حسین نام نهاد، و روز هفتم برایش عقیقه نمود. برایش‌ دعا فرمود و نامش‌ را "حسین"‌ گذاشت‌. وی از همان کودکی شجاع و دلیر بود. حسین‌ رضی الله عنه هنگام‌ وفات‌ رسول‌ اكرم‌صلی الله علیه و سلم حدود شش‌ سال‌ و نیم‌ عمر داشت‌؛ زیرا او در ماه‌ شعبان‌ سال‌ چهارم‌ هجری‌ به‌ دنیا آمد و رحلت‌ رسول‌ اكرم‌صلی الله علیه و سلم روز دوشنبه‌ دوازدهم‌ ربیع‌ الاوّل‌سال‌ یازدهم‌ هجری‌ واقع‌ شد.

برخی حالات و فضایل حضرت حسین رضی الله عنه
آن حضرت صلی الله علیه وسلم درحق وی فرمود: «حسین منی و انا من حسین، اللهم احبّ حسیناً» حضرت حسین رضی الله عنه از من و من از حضرت حسین هستم، بار الها! حضرت حسین رضی الله عنه را محبوب دار.
ابن حبان، ابن سعد، ابویعلی و ابن عساکر از حضرت جابر ابن عبدالله رضی الله عنه روایت کرده اند که وی فرمود: از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمود: «من سرّه ان ینظر الی رجل من اهل الجنة وفی لفظٍ سیّد شباب اهل الجنة فلینظر الی حسین بن علیّ» کسی که بخواهد به یکی از مردان جنت نگاه کند یا فرمود به نوجوانان اهل جنت نظر دارد، حضرت حسین رضی الله عنه را نگاه کند.
حضرت ابو هریره رضی الله عنه می فرماید: یکدفعه رسول الله صلی الله علیه وسلم در مسجد تشریف فرما بود، فرمود: آن دو پسر بچه شوخ کجایند؟ یعنی حضرت حسن و حسین رضی الله عنهما، ناگاه هر دو آمده و خود را به بغلش انداختند و به داخل کردن انگشت در محاسن مبارک آغاز نمودند، آنوقت رسول الله صلی الله علیه وسلم دهان حضرت حسین رضی الله عنه را بوسید و فرمود: بار الها! من بااین شخص محبت دارم ،شما هم با این و با کسی که با این محبت کند، محبت داشته باشید.
روزی ابن عمر رضی الله عنهما به سایه کعبه نشسته بود، دید که حضرت حسین رضی الله عنه از جلو دارد می آید، بمحض دیدن او، فرمود: این شخص در این زمان نزد اهل آسمان، از تمام افراد روی روی زمین محبوبتر است.
حضرت حسین رضی الله عنه بسیار سخاوت داشت، جهت همکاری با مردم از جان و مال خویش دریغ نمی ورزید، و می فرمود: بر آوردن حاجت شخصی نزد من از یک ماه اعتکاف بهتر است.
ابوایوب‌ انصاری ‌رضی الله عنه می‌فرمايد: روزی‌ نزد رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم رفتم‌، دیدم‌ كه‌ حسن‌ و حسین‌ رضی‌الله عنهما بر روی سینه‌‌ مبارک رسول‌الله صلی الله علیه و سلم بازی‌ می‌كنند، گفتم‌: یا رسول‌ الله! اینها را دوست‌ داری‌؟ فرمود: چرا دوست‌ نداشته‌ باشم‌، اینها دو ریحانه‌ (موجب‌راحت‌ و شادمانی‌) من‌ در دنیا هستند.
حضرت حارث‌ از حضرت علی رضی‌الله‌عنه‌ (به‌ طور مرفوع‌) روایت‌ كرده‌ است‌ كه‌ پیامبر اكرم ‌صلی الله علیه و سلم فرمود: «حسن‌ و حسین‌ سرور جوانان‌ بهشت‌ هستند».
یزید بن‌ ابی‌ زیاد می‌گوید: یك‌ بار رسول‌ خدا صلی الله علیه و سلم صدای‌ گریه‌‌ حسین‌ را شنید، به‌ مادرش‌ (فاطمه‌) فرمود‌: آیا نمی‌دانی‌ كه‌ گریه‌ او مرا ناراحت‌ می‌كند؟.
حضرت‌ حسین ‌رضی‌الله عنه در سپاهی‌ كه‌ در سال‌ پنجاه‌ و یك‌ به‌ فرماندهی‌ یزید بن‌ معاویه‌ به‌ سوی‌ قسطنطنیه‌ اعزام‌ شد، شركت‌ داشت‌.
حضرت‌ حسین‌رضی الله عنه بسیار نمازگزار و روزه‌دار بود، ایشان‌ بیست‌ بار پیاده‌ به‌ زیارت‌ خانه‌‌ خدا رفتند.
حسین‌رضی الله عنه بسیار متواضع‌ بود، روزی‌ بر جماعتی‌ از فقرا كه‌ پاره‌ نان‌هایی‌ بر زمین‌ گذاشته‌ بودند و می‌خوردند گذر نمود و در حالی‌ كه‌ بر مركبی‌ سوار بود به‌ آنها سلام‌ گفت‌، آنان‌ به‌ او گفتند: ای‌ پسر رسول‌ خدا! بفرمایید!. حسین‌ از مركب‌ خویش‌ فرود آمد و فرمود: «إن‌َّ اللهَ لا یحِب‌ُّ الْمُسْتَكْبِرین‌َ»؛ (خداوند مستكبران‌ را دوست‌ ندارد»، آنگاه‌ نشست‌ و با آنها مشغول‌ خوردن‌ شد و سپس‌ فرمود‌: شما مرا دعوت‌ كردید، من‌ هم‌ اجابت‌ نمودم‌، اكنون‌ من‌ شما را برای‌ صرف‌ غذا به‌ خانه‌‌ خود دعوت‌ می‌كنم‌، آنها دعوت ‌او را پذیرفتند و به‌ منزل‌ وی‌ رفتند.

حكومت‌ یزید
امیر معاویه‌ رضی‌الله‌عنه، حسن‌ بن‌ علی رضی‌الله‌عنه را ولیعهد و جانشین‌ بعد از خود قرار داده‌ بود، بعضی‌ از كارگزارانش‌ جانشینی یزید را مطرح‌ كردند، اما وی‌ در این‌ باره‌ متردّد بود، تا این‌ كه‌ حسن‌ بن‌ علی‌رضی الله عنه از دنیارحلت فرمود، آنگاه‌ تصمیمش‌ قطعی‌ گردید و بنا به‌ محبّتی‌ كه‌ با او داشت‌ او را اهل‌ ولایت‌ می‌دانست‌.
معاویه‌رضی الله عنه در سال‌ 49 هـ . ق‌. مردم‌ را برای‌ بیعت‌ با یزید فرا خواند، یزید در آن هنگام سی‌ و چهار سال عمر داشت. عموم‌ مسلمانان‌ با شناختی‌ كه‌ از یزید داشتند، این‌كار را نمی‌پسندیدند، عده‌ای‌ به‌ یزید گفتند كه‌ این‌ كار به‌ صلاح‌ تو نیست‌، ترك‌ كردن‌ آن‌ بهتر از خواستن‌ آن‌ است‌. لذا یزید از اراده‌ی‌ خود باز آمد و با پدرش‌ مشورت‌ كرد و هر دو به‌ ترك‌ این‌ امر موافقت‌ كردند.
چون‌ سال‌ 56 هـ. ق‌. فرا رسید، معاویه‌ بار دیگر سامان‌ دادن‌ِ بیعت‌ یزید را آغاز كرد و به‌ تمام‌ شهرستان‌ها پیام‌ داد؛ درنتیجه‌ همه‌ بیعت‌ كردند به استثنای بعضی از صحابه بزرگان مانند: عبدالرحمن‌ بن‌ ابی‌بكر، عبدالله بن‌ عمر، حسین‌ بن‌ علی‌، عبدالله بن‌ زبیر و عبدالله بن‌ عبّاس‌(رضی الله عنهم). امیرمعاویه‌رضی الله عنه برای‌ ادای‌ عمره‌ عازم‌ مكّه‌ شد، بعد از ادای‌ عمره‌ در راه‌ بازگشت‌ وقتی‌ از مدینه‌ می‌گذشت‌، خطبه‌ای‌ ایراد كرد و همه‌ این‌ افراد در آنجا حضور داشتند. مردم‌ در حضور آنان‌ با یزید بیعت‌ كردند، اما آنها نه‌ مخالفت‌ كردند و نه‌ موافقت‌ خود را اعلام‌ داشتند. بدین‌ ترتیب‌ بیعت‌ با یزید در سایر شهرها كامل‌ گردید و از هر جا مردم‌ و گروه‌ها به‌ نزد یزید می‌آمدند.

سیره‌ و اخلاق‌ یزید
طبرانی‌ می‌گوید: «یزید در جوانی‌ اهل‌ شراب‌ بود و به‌ شیوه‌ جوانان‌ عمـل‌ می‌كرد». ابن‌ كثیر می‌گوید:«یزید خصلت‌های‌ خوبی‌ هم‌ داشت‌؛ مثل‌ سخاوت‌، بردباری‌، فصاحت‌، شعرگویی‌، شجاعت‌ و حسن‌ تدبیر در كشورداری‌. از جمال‌ و زیبایی‌ نیز برخوردار بود و خوش‌ برخورد بود، از عیوبش‌ این‌ كه‌ دنبال‌ خواسته‌های‌ نفسانی‌ می‌رفت‌، گاهی‌ بعضی‌ ازنمازها را ترك‌ می‌كرد و نمی‌خواند. بیشترین‌ عیبی‌ كه‌ متوجه‌ او شده است، شراب‌خواری‌ و شهوت‌پرستی‌ و ارتكاب‌ بعضی‌ از اعمال‌ناپسند بود. یزید را به‌ "زندیق" و ملحد بودن‌ متّهم‌ نكرده‌اند، بلكه‌ فاسق‌ بوده‌ است‌. گویند: یزید به‌ موسیقی‌، باده‌نوشی‌ و شكار، شهرت‌ داشت‌ و به‌ داشتن‌ سگ‌ و غلام‌ علاقه‌مند بود، قوچ‌ و خرس‌ و میمون‌ را به‌ جان‌ هم‌ می‌انداخت‌ و تماشا می‌كرد».
یزید در سال‌ 25 یا 26 یا 27 هجری‌ ـ بنابر اختلاف‌ روایات‌ ـ به‌ دنیا آمد و در زمان‌ حیات‌ پدرش‌ برای‌ او بیعت‌ گرفته‌ شد و بعد از وفات‌ پدرش‌، این‌ بیعت‌ را در رجب‌ سال‌60 هجری‌ تجدید و مؤكد كرد.
عمر بن‌ خطاب‌ رضی الله عنه فرمود: «به‌ پروردگار كعبه‌ سوگند! كه‌ می‌دانم‌ عرب‌ چه‌ وقت‌ هلاك‌ می‌شود؛ وقتی‌ كه‌ زمامدار آنها كسی‌ باشد كه‌ زمان‌ جاهلیت ‌را در نیافته‌ و در اسلام‌ نیز رسوخ‌ و امتیازی‌ نداشته‌ باشد.»
ولایت‌ یزید ـ كه‌ سیره‌اش‌ ذكر شد ـ حادثه‌ای‌ بود كه‌ در عصر اول‌ اسلام‌ و عصری‌ كه‌ متصل‌ با دوره‌‌ خلافت‌ راشده‌ بود، قابل‌ تحمل‌ نبود. در آن‌ وقت‌ هنوز بزرگانی‌ از صحابه‌ و تابعین‌ در قید حیات‌ بودند و در میان‌ آنان‌ كسانی‌ بودند كه‌ به‌ خلافت‌ و رهبری‌ مسلمانان‌ سزاوارتر بودند و بهتر می‌توانستند اهداف‌ و آرمان‌های‌ اسلامی‌ را كه‌ قرآن‌ بیان‌ فرموده‌ و مقصود تشكیل‌ خلافت‌ هستند تحقق‌ بخشند. بنابراین‌ طبیعی‌ بود كه‌ نسبت‌ به‌ این‌ امر بیش‌ از زمان‌های‌ بعدی‌ حساسیت‌ نشان‌ داده‌ شود.

فاجعه‌ی‌ كربلا
اگر امكان‌ طفره‌ رفتن‌ از ذكر این‌ حادثه‌ دلخراش‌ وجود داشت‌، حادثه‌ای‌ كه‌ سر هر مسلمان‌ را از شرم‌ پایین‌ می‌آورد و پیشانی‌اش‌ را عرق‌آلود می‌كند، ما اصلاً به‌ ذكر آن‌ نمی‌پرداختیم‌، اما تاریخ‌ همگام‌ با حوادث‌ تلخ‌ و شیرین‌ به‌ سیر خود ادامه‌ می‌دهد و مورّخ‌ به‌ خاطر ثبت‌ وقایع‌ و اتمام‌ سخن‌خود مجبور است‌ برخلاف‌ خواست‌ قلبی‌ خود به‌ ذكر این‌ گونه‌ فاجعه‌ها بپردازد.
حضرت‌ حسین‌رضی الله عنه از بیعت‌ با یزید خودداری‌ كرد و بر این‌ امر اصرار ورزید و در شهر جدّ بزرگوارش‌ ماند. یزید و كارگزارانش امتناع‌ وی‌ را بیش‌ از انكار عبدالله بن‌ عمر، عبدالرحمن‌ بن‌ ابی‌بكر و عبدالله بن‌ زبیر و دیگران‌ اهمیت‌ دادند؛ زیرا از قرابت‌ او با رسول‌ الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم‌ و تأثیر این‌ قرابت‌ آگاهی‌ داشتند و موضع‌ِ پدرش‌ را در برابر حكومت‌ امیر معاویه‌ پیش‌نظرداشتند؛ اما باز هم‌ حضرت‌ حسین‌رضی‌الله‌عنه نرمش‌ اختیار نكرد و تسلیم‌ نشد و از موضعی‌ كه‌ با بصیرت‌ و اطمینان‌ انتخاب‌ كرده‌بود منحرف‌ نگشت‌.

دعوت‌ اهل‌ عراق‌ از حسین رضی‌الله‌عنه و فرستادن‌ مسلم‌ به‌ كوفه‌
هنگامی‌ كه‌ مطالبه‌ بیعت‌ با یزید شدت‌ گرفت‌، حضرت‌ حسین‌رضی‌الله‌عنه به‌ مكّه‌ پناه‌ برد. عراقیان‌ نامه‌های‌ زیادی‌ به‌ او نوشتند و او را به‌ عراق‌ دعوت‌ كردند و هیئتی‌ را با حدود 150 نامه‌ نزد او فرستادند. آنان‌ می‌گفتند: صدهزار نفر تو را یاری‌ خواهند كرد، هر چه‌ زودتر به‌ سوی‌ ما بشتاب‌ تا به‌ جای‌ یزید به‌ دست‌ تو بیعت‌ كنیم‌. در آن‌ هنگام‌ حضرت‌ حسین‌رضی‌الله‌عنه پسرعموی‌ خود، مسلم‌بن‌ عقیل‌ را به‌ كوفه‌ فرستاد تا واقعیت‌ كار را برایش‌ گزارش‌ كند و كار بیعت‌ را برای‌ او سامان‌ دهد و نامه‌ای‌ نیز به‌ عراقیان‌نوشت‌ و به‌ او سپرد.
مسلم‌ وقتی‌ به‌ كوفه‌ رسید کوفیان از او استقبال‌ نموده‌ و به‌ دست‌ او برای‌ خلافت‌ حسین‌رضی‌الله‌عنه بیعت‌ كردند و سوگند خوردند كه‌ او را با جان‌ و مال‌ خود یاری‌ خواهند كرد. ابتدا دوازده‌ هزار نفر بیعت‌ كردند كه‌ سپس‌ تعدادشان‌ به‌ هیجده‌ هزار نفر رسید. مسلم‌ به‌ حضرت‌ حسین‌رضی‌الله‌عنه نامه‌ نوشت‌ كه‌ كار بیعت‌ سامان‌ یافته‌ و زمینه‌ برای‌ آمدن‌ شما فراهم‌ است‌، لذا خود را به‌ كوفه‌برسان‌. حسین‌رضی‌الله‌عنه از مكّه‌ به‌ قصد كوفه‌ حركت‌ كرد. در این‌ اثنا، یزید، نعمان‌ بن‌ بشیر که استاندار كوفه بود را به‌ دلیل‌ این‌ كه‌ در برابر حضرت حسین‌رضی‌الله‌عنه موضع‌ِ ضعیفی‌ اتّخاذ كرده‌ بود بر كنار كرد و استانداری‌ كوفه‌ و بصره‌ را به‌ عبیدالله بن‌ زیاد واگذار نمود.

رفتار كوفیان‌ با مسلم‌
مسلم‌ بن‌ عقیل‌ بر مركب‌ خود سوار شد و مردم‌ را به‌ سوی‌ خود فرا خواند. چهار هزار نفر از كوفه‌ گرد او جمع‌ شدند. عبیدالله بن‌ زیاد سران‌ قبایل‌ را جمع‌ كرد و قصر را به‌ روی‌ مردم‌ بست‌، وقتی‌ مسلم‌ با سپاهش‌ به‌ درِ قصر رسیدند، هر یك‌ از سران‌ قبایل‌ كه‌ قبلاً با عبیدالله در قصر بودند به‌ اقوام‌ خود اشاره‌ كردند كه‌ مسلم‌ را رها كنید و برگردید و آنان‌ را تهدید كردند. از سوی‌ دیگر عبيدالله بن‌ زیاد گروهی‌ از سربازان‌ خود را بسیج‌ كرد تا در شهر گشت‌ كنند و مردم‌ را از یاری‌ كردن مسلم‌ بازدارند، مردم‌ او را تنها گذاشتند، زنان‌ می‌آمدند و فرزندان‌ و برادران‌ خود را از یاری‌ مسلم‌ منصرف ‌می‌كردند و به‌ خانه‌ باز می‌گرداندند. مردان‌ به‌ برادران‌ و پسران‌ خود می‌گفتند: اگر از او جدا نشوید، فردا كه‌ لشكر شام‌ از راه ‌می‌رسد چه‌ كار می‌كنید؟.
بدین‌ ترتیب‌ مردم‌ مسلم‌ یکی پس از دیگری از اطراف‌ او پراكنده‌ شده و او را کاملا تنها گذاشتند به طوری که حتی‌ كسی‌ نبود او را راهنمایی‌كند یا به‌ خانه‌ خودش پناه‌ دهد. تاریكی‌ او را فرا گرفت‌ و او در بین‌ راه‌ سرگردان‌ بود و نمی‌دانست‌ به‌ كجا برود.
داستان‌ بی‌یار و مددكار ماندن‌ مسلم‌ توسط‌ كوفیان‌، طولانی‌ و دردآور است‌ و این‌ خود دلیل‌ آشكاری‌ است‌ بر این‌ امر كه ‌خضوع‌ و كرنش‌ در برابر قدرت‌ و مادیات‌ و كسب‌ جاه‌ و منصب‌ جزء طبیعت‌ بشری‌ و از نقاط‌ ضعف‌ وی‌ به‌ شمار می‌رود. هرچند این‌ عمل‌ با اصول‌ و ارزش‌ها و الگوها تضاد داشته‌ باشد.
سرانجام‌ مسلم‌ به‌ خانه‌ای‌ پناه‌ برد، خانه‌ را محاصره‌ كردند و او را مورد حمله‌ قرار دادند. او نیز شمشیر به‌ كف‌ گرفت‌ و به ‌مبارزه‌ پرداخت‌ تا سه‌ بار آنان‌ را از خانه‌ بیرون‌ راند تا اینکه سربازان عبیدالله‌ از بیرون‌ سنگ‌ پرتاب‌ كرده و خانه‌ را به‌ آتش‌ كشیدند. مسلم به ناچار از خانه‌ بیرون‌ آمد و به‌ نبرد پرداخت‌. عبدالرحمن‌ بن‌ محمد بن‌ اشعث‌ صاحب‌ منزل‌، او را امان‌ داد. مسلم‌ خود را تسلیم‌ كرد. آنان‌ او را بر قاطری‌ سوار كرده و خلع‌ سلاح‌ نمودند. او دیگر قدرتی‌ نداشت‌. بنابراین‌ به‌ گریه‌ افتاد و دانست‌ كه‌ كشته‌ می‌شود.

پیام‌ مسلم‌ به‌ حسین‌رضی الله عنه
حضرت‌ حسین‌رضی الله عنه همان‌ از مكّه‌ خارج‌ شده‌ بود. مسلم‌ از محمّد بن‌ اشعث‌ خواست‌ كه‌ كسی‌ را نزد حسین‌ بفرستد تا به‌ وی‌ بگوید كه‌ بازگردد و فریب‌ كوفیان‌ را نخورد، زیرا آنها همان‌ یاران‌ پدرش‌ بودند كه‌ آرزو می‌كرد با مرگ‌ یا كشته‌ شدن‌ از دستشان‌ رهایی‌ یابد و به‌ او بگوید كه‌ اهل‌ كوفه‌ به‌ او دروغ‌ گفته‌اند و به‌ من‌ نیز خیانت‌ كرده‌اند. فرستاده‌ اشعث‌، حسین‌ را در محل‌ "زباله" (كه‌ مسافت‌ چهار روز راه،،‌ با كوفه‌ فاصله‌ داشت‌) ملاقات‌ كرد و پیام‌ مسلم ‌را به‌ او رسانید. اما حضرت حسین رضى الله عنه‌ باور نكرد و فرمود: «هر چه‌ خدا بخواهد همان‌ خواهد شد. هر بلایی‌ كه‌ بر سر ما بیاید آن‌ را در حق خود موجب‌ اجر و پاداش‌ و در حق‌ّ فرمانروایان‌ موجب‌ تباهی‌ می‌شماریم».
پس‌ از اینکه مسلم را دستگیر کردند او را‌ نزد ابن‌ زیاد بردند. سخنان‌ تند و تیزی‌ بین‌ آنها رد و بدل شد‌. سپس‌ ابن‌ زیاد فرمان‌ داد تا او را بالای‌كاخ‌ ببرند. آنان مسلم را د حالی که تكبیر می‌گفت‌ و ستایش‌ و سپاس‌ خدا را به‌ جای‌ می‌آورد و آمرزش‌ می‌خواست‌ به بالای کاخ بردند تا اينكه بالاخره مردی‌ بنام‌ "بكیر بن‌ عمران"‌ گردنش‌ را زد و سرش‌ را از بالای‌ كاخ‌ به‌ زمین‌ پرتاب‌ كرد و آنگاه‌ پیكرش‌ را به‌ دنبال‌ سرش‌ فرو افكند. و به این ترتیب مسلم بن عقیل با خیانت واضح و آشکار اهل کوفه جان به جان آفرین تسلیم کرده و به شهادت رسید.
هنگامی‌كه‌ مردم‌ از قصد حضرت حسین رضی الله عنه‌ به سوی ‌كوفه‌ مطّلع‌ شدند نسبت ‌به‌ آینده‌ ایشان نگران‌ شدند و او را از این‌ كار بازداشتند. دوستان‌ و اهل‌ رأی‌ نظر دادند كه‌ نباید به‌ عراق‌ برود؛ عبدالله بن‌ عباس‌رضی الله عنه فرمود: «عراقیان‌ مردمی‌ مكّارند، فریب‌ آنها را نخورید!. همین‌ جا بمانید‌ و به‌ مردم‌ عراق‌ بنویسید‌ كه‌ حاكم‌ خود را بیرون‌ كنند، اگر چنین‌ كردند نزد آنها بروید». حسین ‌رضی الله عنه فرمود‌: «ای‌ پسر عمو! به‌ خدا سوگند می‌دانم‌ كه‌ تو خیرخواه‌ من‌ هستی،‌ اما من‌ تصمیم‌ دارم‌ به‌ سوی‌ آنها حركت‌ كنم‌». ابن‌ عباس‌ فرمود‌: «حال كه بر رفتن خود مصمم هستید ‌پس‌ زن‌ و فرزندانتان‌ را با خود نبرید. به‌ خدا می‌ترسم‌ كه‌ شما را نیز مانند عثمان‌ كه‌ زن‌ و فرزندش‌ ناظر قتل‌ او بودند، بكشند».
حضرت عبدالله بن‌ عمررضی الله عنه نیز به‌ نزد حضرت حسین رفته‌ و خواست‌ كه‌ او را از رفتن‌ به‌ كوفه‌ منصرف‌ كند. اما هنگامی که حضرت‌ حسین رضى الله عنه‌ امتناع‌ ورزید او را در آغوش‌ گرفت‌ و با چشم‌ گریان‌ فرمود‌: «ای‌ كسی‌ كه‌ كشته‌ خواهی‌ شد! تو را به‌ خدا می‌سپارم‌». عبدالله بن‌ زبیر نیز ایشان را از رفتن‌ بازداشت‌ اما حسین رضی الله عنه‌ جواب داد: «خبر پیمان‌ بیعت‌ چهل‌ هزار نفر به‌ من‌ رسیده‌ كه‌ همگی‌ سوگند یاد كرده‌اند كه‌ مرا یاری‌ خواهند كرد».
ابوسعید خدری‌، جابر بن‌ عبدالله و سعید بن‌ مسیب‌ نیز از ايشان خواستند كه‌ به‌ كوفه‌ نروند اما وى نپذیرفت‌ و به‌ راه‌ خود ادامه‌ داد. حضرت‌ حسین‌ در بین‌ راه با "فرزدق‌" (شاعر معروف‌) ملاقات‌ كرد و احوال‌ مردم‌ عراق‌ را از وی جویا شد. فرزدق‌ گفت‌: «ای‌فرزند رسول‌ خدا! دل‌های‌ مردم‌ با توست‌، ولی‌ شمشیرها علیه‌ توست‌ و پیروزی‌ هم‌ در دست خداست»‌.

حسین‌ بن‌ علی رضی الله عنه در راه‌ كوفه‌
حضرت‌ حسین‌رضی الله عنه در حالی‌ كه‌ از سرنوشت‌ مسلم‌ و رویدادهای‌ كوفه‌ آگاهی‌ نداشت‌ به همراه‌ اهل‌ بیت‌ خود و شصت‌ نفر از اهل‌ كوفه‌ كه‌ او را همراهی‌ می‌كردند از مكّه‌ خارج‌ و بسوی‌ كوفه‌ رهسپار شد. در بین‌ راه‌ از قتل‌ مسلم و هانی‌ بن‌ عروة اطّلاع‌ یافت‌. آن‌گاه‌ بارها «إنا لله و إنا إلیه‌ راجعون‌» را می‌خواند. مردم‌ گفتند: حال‌ كه‌ چنین‌ است‌ خودتان را به‌ كشتن‌ ندهید. فرمود: «زندگی‌ بعد از آنها فایده‌ای‌ ندارد». وقتی‌ به‌ محل‌ "حاجز" رسید فرمود‌: «شیعیان‌ ما دست‌ از یاری‌ ما كشیده‌اند، هر كس‌ دوست دارد از همین‌ جا برگردد و هیچ‌ گونه‌ ملامت‌ و سرزنشى متوجه او نخواهد شد». با شنیدن‌ این‌ سخن‌ عده‌ای‌ ازهمراهان‌ پراكنده‌ شدند (اینها بادیه‌ نشینانی‌ بودند كه‌ در بین‌ راه‌ به‌ ايشان پیوسته‌ بودند) و به جز كسانى كه از مكّه‌ با لشكرهمراه‌ بودند كس ديگری باقی‌ نماند.
عبیدالله بن‌ زیاد سپاهی‌ به‌ فرماندهی‌ "حرّبن‌ یزید تمیمی"‌ به‌ سوی‌ حضرت حسین رضی‌الله‌عنه ‌ فرستاد. حرّ در محلی‌ به‌ نام‌ "ذوحم"‌ به‌ حضرت‌حسین‌ رضی الله عنه رسید. حضرت‌ حسین ‌رضی الله عنه نماز ظهر را با آنان‌ خواند و هر گروه‌ به‌ جای‌ خود بازگشتند. بعد از ادای‌ نمازعصر، حضرت حسین‌ رضی الله عنه دو كیسه‌ی‌ انباشته‌ از نامه‌ بیرون‌ آورد و در برابر ایشان‌ بر زمین‌ ریخت‌ و تعدادی‌ از آنها را خواند و سبب‌ آمدن‌ خود را توضیح‌ داد. حرّ گفت‌: «ما از ‌ كسانی‌ كه‌ برای‌ تو نامه‌ نوشته‌اند نیستیم‌، ما برای‌ جنگ‌ با شما نیامده‌ایم‌، فقط‌ مأموریت‌ داریم‌ تا رسیدن‌ به‌ نزد ابن‌ زیاد شما را همراهی‌ كنیم‌». حضرت‌ حسین‌رضی الله عنه فرمود: مرگ‌ از این‌ كار آسان‌تر است‌. حرّ با شنیدن این حرف‌ برگشت و به‌ گوشه‌ای‌ رفت‌. در این‌ هنگام‌ جمعی‌ از مردم‌ كوفه‌ به‌ نزد حسین ‌رضی الله عنه آمدند. از آنان‌ احوال‌ مردم‌ آنجا را جویا شد. یكی‌ از آنان‌ كه‌ مجمّع‌ بن‌ عبیدالله عامری‌ بود گفت‌: «سران‌ و بزرگان‌ مردم‌ رشوه‌های‌ بزرگ‌ دریافت‌ كرده‌اند و كیسه‌هایشان‌ پر شده‌ است‌ و همگی‌ علیه‌ شما هم‌دست شده‌اند، اما بقیه‌ی‌ مردم‌، دل‌هایشان‌ به‌ هوای‌ شما پَر می‌زند، ولی‌ فردا شمشیرشان‌ به‌ كشتن‌ شما از نیام‌ بیرون خواهد آمد».
هنگامی‌ كه‌ حضرت‌ حسین‌ رضی الله عنه به‌ محل‌ "نینوا" (نزدیك‌ كربلا) رسید پیك‌ ابن‌ زیاد نامه‌ای‌ برای‌ حرّ آورد كه‌ به‌ او فرمان‌ داده‌ بود تا حضرت‌ حسین ‌رضی الله عنه را از راه‌ بیابانی‌ آرام‌ آرام‌ به‌ سوی‌ عراق‌ هدایت‌ كند، تا سپاه‌ او در رسد. روز بعد (دوم‌محرم‌ سال‌ 61 هـ.) عمر بن‌ سعد با لشكرش‌ از راه‌ رسید. حسین ‌رضی الله عنه به‌ او فرمود‌: «من‌ از شما یكی‌ از این‌ سه‌ چیز رامی‌خواهم‌؛ یا مرا بگذارید تا از همان‌ راهی‌ كه‌ آمده‌ام‌ برگردم‌. یا اینکه‌ نزد یزید بروم‌ و با او صحبت کنم. یا اینكه‌ راهم‌ را به‌ سوی‌ ترك‌ها باز گذارید تا با آنها بجنگم‌ و كشته‌ شوم»‌. عمر بن‌ سعد خواسته‌های‌ وی‌ را به‌ اطلاع‌ ابن‌زیاد رسانید. ابن‌ زیاد خواسته‌‌ او را پذیرفت‌ و تصمیم‌ گرفت‌ كه‌ او را نزد یزید حاضر كند. اما شمربن‌ ذی‌ الجوشن‌ مخالفت‌ كرد و گفت‌: باید او به‌ فرمان‌ تو تن‌ در دهد. زیاد به‌ عمر بن‌ سعد همین‌ چیز را ابلاغ‌ كرد. حسین‌رضی الله عنه گفت‌: «سوگند به‌ خدا كه ‌این‌ كار را نخواهم‌ كرد».
عمربن‌ سعد جنگ‌ با حسین ‌رضی الله عنه را به‌ تأخیر انداخت‌ و وقت‌‌گذرانی‌ كرد. زیاد، شمربن‌ ذی‌ الجوشن‌ را به‌ سوی‌ او فرستاد و به‌ او گفت‌: نزد عمربن سعد برو، اگر او پیشروی‌ كرد همراه‌ او بجنگ‌، درغیر این صورت‌ گردنش‌ را بزن‌ و خود به‌ جای‌ او فرمانده‌ باش‌!. حدود سی‌نفر از همراهان‌ ابن‌ سعد كه‌ از اعیان‌ كوفه‌ بودند وقتی‌ دیدند كه‌ هیچ‌ یك‌ از خواسته‌های حضرت‌ حسین رضی الله عنه‌ پذیرفته‌ نشد گفتند: «فرزند رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم سه‌ پیشنهاد عرضه‌ كرد و شما یكی‌ از آنها را هم‌ نـپذیرفتید. همراهی‌ با شـما جـایز نیست»‌. سـپس‌ به‌ حسـین‌پیوستند و هـمراه‌ او جنگیدند.

در میدان‌ كربلا
هنگامی‌ كه‌ حضرت‌ حسین‌رضی الله عنه به‌ كربلا رسید پرسید: اسم‌ این‌ سرزمین‌ چیست‌؟ گفتند: كربلا. فرمود: «آری‌! كرب‌ (غم‌) و بلا». ابن‌ زیاد به‌ ابن‌ سعد فرمان‌ داد تا آب‌ را بر‌ روی‌ حضرت‌ حسین‌رضی الله عنه ببندند. حضرت‌ حسین ‌رضی الله عنه خطاب به‌ یارانش‌ در حالی‌كه‌ شمشیرهای‌ خود را حمایل‌ كرده‌ بودند فرمود: «آب‌ بردارید و اسب‌های‌ خود و اسب‌های‌ دشمن‌ را سیراب‌ كنید». و نماز ظهر را با آنان‌ خواند.
ابن‌ سعد، شمربن‌ ذی‌ الجوشن‌ را به‌ فرماندهی‌ پیاده‌ نظام‌ منصوب‌ كرد. شب‌ پنجشنبه‌ نهم‌ محرم‌ به‌ حسین‌ و یارانش‌ تاختند. حسین‌ رضی الله عنه در آن‌ شب‌ به‌ اهل‌ بیتش‌ سفارش‌هایی‌ كرد و برای‌ یارانش‌ خطبه‌ای‌ ایراد نمود و فرمود‌:«شما اختیار دارید بروید و مرا تنها بگذارید؛ زیرا دشمن‌ مرا می‌خواهد». برادران‌، پسران‌ و برادرزادگان‌ وی‌ عرض کردند:«خدا هرگز روزی‌ را نیاورد كه‌ پس‌از تو زنده‌ بمانیم». فرزندان‌ عقیل‌ گفتند: «خود و اموال‌ و خویشان‌ خود را فدایت‌ خواهیم‌ كرد، بعد از شما زندگی‌ برای‌ ما تلخ‌ و ناگوار خواهد بود».
حضرت‌ حسین‌رضی الله عنه روز جمعه‌ و بنا به‌ روایتی‌ روز شنبه‌ دهم‌ محرم نماز صبح‌ را با یاران‌ خود كه‌ سی‌ و دو سوار و چهل‌ پیاده‌ بودند اقامه نمود و سپس‌ بر اسب‌ خود سوار شد و قرآن‌ را پیش‌ روی‌ خود قرار داد. علی‌ بن‌ حسین‌ (زین‌العابدین‌) نیز كه‌ ضعیف‌ و بیمار بود در جنگ‌ شركت‌ كرد. حضرت حسین رضی الله عنه‌ نزدیك‌ سپاه‌ دشمن‌ رفت‌ و آنها را از نسب‌، مقام‌ و مرتبت‌ و فضایل‌ خویش‌ آگاه‌ ساخت‌ و فرمود: ‌«من‌ فرزند دختر پیامبر شما هستم‌. به‌ خود آیید و از خویشتن‌ بپرسید كه‌ آیا برای‌ شما رواست‌ كه‌ فردی‌ چون‌ مرا بكشید؟...».
در این‌ هنگام‌ حرّبن‌ یزید ریاحی‌ به‌ اسب‌ خود نهیب‌ زد و به‌ حضرت‌ حسین‌ پیوست‌ و در ركاب‌ او جنگید تا كشته‌ شد.
شمربن‌ ذی‌الجوشن‌ به‌ یاران‌ حسین ‌رضی الله عنه حمله‌ برد. آنان‌ مردانه‌ در برابر او ایستادگی‌ كردند. حسین‌رضی الله عنه برای‌ آنان‌ دعای‌خیر می‌كرد و می‌فرمود‌:«خداوند بهترین‌ پاداش‌ پرهیزگاران‌ را به‌ شما عنایت‌ كند». یاران‌ حضرت حسین تا پای‌ جان‌ جنگیدند. بسیاری‌ از برادران‌ حسین‌ بن‌ علی رضی‌الله‌عنهما ‌ به‌ شهادت‌ رسیدند. "شمر" فریاد برآورد كه؛‌ منتظر چه‌ هستید؟ او- حسین- را بكشید. "زرعه بن‌ شریك‌ تمیمی"‌ پیش‌رفت‌ و با شمشیر به‌ شانه مبارکش ضربه‌ای وارد کرد. سپس‌ "سنان‌ بن‌ انس‌ نخعی" جلو رفت و ابتدا ایشان را با نیزه‌ مورد ضربه‌ قرار داد و سپس‌ از اسب‌ فرود آمد و سر مبارک حضرت حسین‌ را از تن‌ جدا كرد.
ابومخنف‌ به‌ نقل‌ از جعفربن‌ محمد می‌گوید: «هنگامی ‌که حضرت حسین رضی‌الله‌عنه به شهادت رسید سی‌ و سه‌ زخم‌ِ نیزه‌ و سی‌ و چهار ضربه شمشیر بر بدن‌ مبارکش ظاهر بود».
بنابر قول مشهور مورخین تعداد‌ كسانی‌ كه‌ با حضرت حسین‌ رضی الله عنه در كربلا شهید شدند هفتاد و دو نفر بودند. از محمّدبن‌ حنفیه‌ نقل‌ شده‌ است كه‌‌: «هفده ‌نفر از نسل‌ حضرت فاطمه‌ رضی‌ الله عنها به همراه حضرت حسین رضی‌الله‌عنه به‌ شهادت رسیدند».
حضرت‌ حسین‌ رضی الله عنه روز جمعه‌ دهم‌ محرم‌ سال‌ شصت‌ و یكم هجری‌ به‌ شهادت‌ رسید. در آن‌ هنگام‌ عمر ایشان پنجاه‌ وچهار سال‌ و شش‌ ماه‌ و پانزده‌ روز بود.
در کربلا همراه با حضرت حسین رضی الله عنه سی و سه نفر از اهل بیت شهید شد

نصایح سودمند حضرت حسین رضی الله عنه
حضرت حسین رضی الله عنه فرمود: چون مردم جهت رفع حاجات خود پیش تو آیند بر اثر آن ملول نشو و این نعمت خداوندی است که نیاز آنها توسط تو بر طرف گردد، اگر تو بر اثر آن ملول و پریشان شوی آنوقت این نعمت، به قهر و غضب الهی مبدل می گردد ،یعنی تو را نیازمند دیگران می گرداند که جهت رفع نیاز خود به درهای دیگران بروی.
روزی حضرت حسین رضی الله عنه در حرم مکه در حالی که حجر اسود را گرفته بود چنین دعا می فرمود: بار الها! باز هم نعمتهای خویش را از من سلب ننمودی و مرا به مصیبتی گرفتار ننمودی، بار الها! از کریم، کرم می شود.
حضرت حسین رضی الله عنه همراه با والد محترمش به کوفه تشریف برده بود، و در تمام جبهه ها با او همراه بود تا اینکه وی به شهادت رسید، سپس با حضرت حسن رضی الله عنه همراه بود هنگامی که او از امارت دستبردار شده و به مدینه منوره تشریف برد، آنوقت حضرت حسین رضی الله عنه نیز همراه با او به مدینه رفت و تا قبل از آغاز فتنه یزید در مدینه منوره مقیم شد.

در حضور یزید
هشام‌ می‌گوید: «هنگامی‌ كه‌ سر حضرت‌ حسین‌رضی الله عنه به‌ نزد یزید آورده‌ شد چشمان یزید‌ پر از اشك‌ شد و گفت‌: «من‌ بدون‌قتل‌ حسین‌ از شما راضی‌ بودم‌. خدا پسر سمیه‌ را لعنت‌ كند! به‌ خدا اگر من‌ همراه‌ او- حسین- بودم‌ او را می‌بخشیدم‌».
یكی‌ از غلامان‌ آزاد شده‌‌ امیر معاویه رضی الله عنه‌ می‌گوید: «هنگامی که‌ سر حضرت حسین رضی‌الله‌عنه ‌ در مقابل‌ یزید گذاشته‌ شد دیدم‌ كه‌ گریه‌ می‌كند و می‌گوید: «اگر میان‌ او و ابن‌ زیاد نسب‌ و پیوندی‌ بود چنین‌ نمی‌كرد».
زنان‌ و همراهان‌ بازمانده‌ حضرت‌ حسین‌ را نزد یزید بردند. یزید ابتدا با خشونت‌ برخورد كرد، اما دیری‌ نگذشت‌ كه ‌رفتار خود را تغییر داد و با مهربانی‌ پیش‌ آمد و آنها را نزد اهل‌ بیت‌ خود برد و آنان‌ را گرامی‌ داشت‌ و سپس‌ به‌ مدینه‌ فرستاد.

واقعه‌ی‌ حَرّه‌ و مرگ‌ یزید
داستان‌ حرّه‌ در سال‌ 63هـ رخ‌ داد. این‌ حادثه‌ لكّه‌ ننگی‌ است‌ بر پیشانی‌ تاریخ‌ صدر اسلام‌. زیرا یزید به‌ مسلم‌ بن‌عقبه‌ اجازه‌ داد كه‌ به‌ مدت‌ سه‌ روز شهر مدینه‌ را مورد هرگونه‌ غارت‌ و تاراج‌ قرار دهد. ابن‌ كثیر در مورد این قضیه می‌گوید: «در این‌ سه‌ روز به‌ قدری‌ فساد و خراب‌كاری‌ در شهر نبوی‌ صورت گرفت كه‌ از حد و مرز خارج‌ است‌. یزید می‌خواست‌ سلطه‌ و قدرت‌ خود را مستحكم‌ كند و بدون‌ منازع‌ و مخالف‌ حكومت‌ كند، اما پوزه‌اش‌ به‌ خاك‌ مالیده‌ شد و خداوند او را ناكام‌گردانید».
یزید بعد ازاین واقعه مدت زیادی زنده‌ نماند و از حكومت‌ بیش‌ از چهار سال‌ بهره‌ نبرد و در چهاردهم‌ ربیع‌الاول‌ سال‌ 64 هجری قمری‌ در گذشت‌.
با مرگ‌ یزید، حكومت‌ آل‌ ابوسفیان‌ پایان‌ یافت‌ و به‌ بنی‌ مروان‌ بن‌ حكم‌ منتقل‌ شد و در میان‌ آنها دست‌ به‌ دست‌ گشت‌ تا این‌ كه‌ به‌ بنی‌عبّاس‌ رسید. خداوند مالك‌ حكومت‌هاست‌، اوست‌ كه‌ به‌ هر كس‌ بخواهد حكومت‌ می‌بخشد و از هر كس‌بخواهد حكومت‌ را می‌گیرد. هر كس‌ را بخواهد عزّت‌ می‌دهد و هر كس‌ را بخواهد ذلیل‌ می‌كند.

فاجعه‌ی‌ كربلا از منظر علمای‌ اهل‌ سنّت‌
امامان‌ و بزرگان‌ اهل‌ سنّت‌ همواره‌ این‌ كار یزید و فرماندهان‌ او مانند عبیدالله بن‌ زیاد، عمر بن‌ سعد و شمربن‌ ذی‌ الجوشن ‌را زشت‌ دانسته‌ و از آنها اعلام‌ برائت‌ و بیزاری‌ نموده‌اند و به‌ شهادت‌ رساندن‌ ظالمانه‌‌ حضرت‌ حسین‌ رضی الله عنه و یاران‌ او را كاری‌ بسیار نفرت‌انگیز دانسته‌ و ناراحتی‌ قلبی‌ خویش‌ را اظهار داشته‌اند. در اینجا با رعایت‌ اختصار، نمونه‌هایی‌ آورده‌می‌شود:
صالح‌، فرزند امام‌ احمد بن‌ حنبل‌ می‌گوید: «به‌ پدرم‌ گفتم‌: عده‌ای‌ می‌گویند كه‌ یزید را دوست‌ دارند». گفت‌: «ای‌ فرزندم‌! آیا كسی‌ كه‌ به‌ خدا و روز قیامت‌ ایمان‌ دارد، می‌تواند یزید را دوست‌ داشته‌ باشد؟! گفتم‌: پس‌ چرا او را لعنت‌ نمی‌كنی‌؟ گفت‌: آیا تا به حال دیده‌ای‌ كه‌ پدرت‌ كسی‌ را لعنت‌ كند.
علامه‌ ابن‌ تیمیه‌ در گفتگویی‌ که با یكی‌ از فرماندهان‌ سپاه‌ مغول‌ به‌ نام‌ "بولایی‌"‌ كه‌ در فتنه‌ بزرگ‌ به دمشق‌آمده‌ بود، چنین‌ گفت‌: «هر كس‌ حسین‌ را كشته‌ یا در قتل‌ وی‌ همكاری‌ داشته‌ یا به‌ قتل‌ او راضی‌ بوده‌ است‌ لعنت‌ خدا و فرشتگان‌ و انسان‌ها بر او باد!. خداوند نه‌ عذاب‌ را از آنها دور می‌كند و نه‌ عوض‌ قبول‌ می‌كند، خداوند حضرت‌ حسین‌رضی الله عنه را به‌ وسیله‌ شهادت‌ عزّت‌ بخشید و سرافراز نمود و كسانی‌ را كه‌ او را كشتند یا در كشتن‌ او كمك‌ كردند یا بدان‌ راضی‌ بودند، رسوا ساخت».
حضرت‌ حسین‌رضی الله عنه با پیروی‌ از شهدای‌ پیشین‌ اسلام‌، جان‌ خود را بر كف‌ نهاد. همانا او و برادرش‌ سرور جوانان‌ اهل‌ بهشت‌ هستند. آنها زمانی‌ پرورش‌ یافتند كه‌ اسلام‌ دارای‌ عزّت‌ و سیادت‌ بود. لذا آن‌ زحمات‌ و رنج‌هایی‌ كه‌ خانواده‌ی‌ آنها در راه‌ هجرت‌ و جهاد و تحمّل‌ آزار و اذیت‌ كفار متحمّل‌ شدند به‌ آنها نرسید، بنابراین ‌خداوند به‌ وسیله‌‌ شهادت‌، كرامت‌ آنها را تكمیل‌ گردانید و به‌ درجات‌ آنها افزود. از دست دادن ایشان مصیبت بسیار بزرگی برای تاریخ اسلام‌ است‌ و خداوند دستور فرموده‌ است‌ كه‌ به‌ هنگام‌ مصیبت‌ صبر پیشه‌ كنید و «إنالله ‌وإنا إلیه‌ راجعون‌» بخوانید؛ آنجا كه‌ می‌فرماید: «وَبَشِّرِ الصَّابِرِین‌َ الَّذِین‌َ إذَا اَصَابَتْهُم‌ مُصِیبَة‌ٌ قَالُوْا إنَّاللهِ وإِنّا إلَیه‌ِ رَاجِعُون‌َ* اُوْلَئِك‌َ عَلَیهِم‌ْ صَلَوَات‌ٌ مِن‌ رَبِّهِم‌ْ وَرَحْمَة‌ ٌوَ اُولَئِك‌َ هُم‌ُ الْمُهْتَدُون‌َ» (و بشارت‌ بده‌ به‌ صابران‌ و استقامت‌ كنندگان‌، كسانی‌ كه‌ هرگاه‌ مصیبتی‌ به‌ آنها رسد می‌گویند: ما از آن‌ خدا هستیم‌ و به‌ سوی‌ او بازمی‌گردیم‌)
شیخ‌ احمد سرهندی‌، معروف‌ به‌ مجدّدالف ثانی( متوفی‌ 1034 هـ.) در یكی‌ از نامه‌هایش‌ می‌نویسد: «یزیدِ محروم‌ از سعادت‌، از زمره‌ی‌ فاسقان‌ به‌ شمار می‌آید، توقّف‌ در لعنت‌ او فقط‌ بنابراصل‌ مقرّر اهل‌ سنّت‌ است‌ كه‌ می‌گویند: نباید به‌ لعن‌ شخص‌ معین‌ گرچه‌ كافر هم‌ باشد مبادرت‌ ورزید، مگر آنكه‌ به‌ یقین‌ معلوم‌ شود كه‌ خاتمه‌ی‌ او بر كفر بوده‌ و درحالت‌ كفر از دنیا‌ رفته‌ است‌؛ مانند ابولهب‌ و زنش‌. این‌ بدان‌ معنی‌ نیست‌ كه‌ یزید سزاوار لعنت‌ نمی‌باشد؛ زیرا خداوندمی‌فرماید: «إن‌َّ الَّذین‌َ یؤْذُون‌َ اللهَ وَ رَسُولَه‌ُ لَعَنَهُم‌ُ اللهُ فِی‌ الدُّنْیا وَ الآخِرَة» (كسانی‌ كه‌ خدا و پیامبرش‌ را مورد آزار و اذیت‌ قرار می‌دهند خداوند آنها را در دنیا و آخرت‌ از رحمت‌ خود دور و لعن‌ می‌كند».
محدّث‌ بزرگ‌ علامه‌ شیخ‌ عبدالحق‌ بخاری‌ دهلوی‌ (متوفی‌ 1052 هـ.) در كتاب‌ «تكمیل‌ الإیمان‌» می‌نویسد: «خلاصه‌ اینكه‌ یزید از نظر ما مبغوض‌ترین‌ و منفورترین‌ فرد است‌، جرایمی‌ را كه‌ این‌ بدبخت‌ِ بی‌ سعادت‌ در امت‌ اسلام‌ مرتكب‌شد كسی‌ مرتكب‌ نشده‌ است‌».
امام‌ احمدبن‌ عبدالرحیم‌، معروف‌ به‌ شاه ولی‌ الله دهلوی‌ (متوفی‌ 1176هـ) در كتاب‌ معروفش‌ «حجة‌الله البالغه‌» در بحث‌ "فِتَن" پیرامون‌ تشریح‌ «دعاة‌ الضلال‌» (دعوتگران‌ به‌ سوی‌ گمراهی‌) كه‌ در حدیث‌ آمده‌ است‌، چنین‌ می‌نویسد: «دعوتگران‌ به‌ سوی‌ گمراهی‌ یكی‌ یزید در شام‌ و دیگری‌ مختار در عراق‌ بودند».
این‌ بحث‌ را با گفتاری‌ منصفانه‌ از دانشمند و مصلح‌ بزرگ‌ علامه‌ رشید احمد گنگوهی‌ (متوفی‌ 1323 هـ.) به‌ خاتمه می دهیم؛ ایشان‌ در فتاوای‌ خویش‌ می‌نویسد: «هر چند اعمال‌ ناشایست‌ یزید موجب‌ لعن‌ هستند، ولی‌ از اخبار و روایات‌ تاریخی‌ و قراین‌ معتبر ثابت‌ نشده‌ كه‌ آیا او این‌ اعمال‌ را حلال‌ می‌دانست‌ یا خیر و در صورت‌ حلال‌ دانستن‌ در حالت‌ كفر مرده‌ است‌ یا خیر؟ و تا زمانی‌ كه‌ چنین‌ امری‌ محقّقاً به‌ ثبوت ‌نرسیده‌ باشد نمی‌توان‌ قطعاً حكم‌ كرد. پس‌ مدار جواز و عدم‌ جواز لعن‌ [در این‌ موضوع] بر مبنای‌ تاریخ‌ استوار است‌. بنابراین‌ احتیاط‌ و بهترین‌ راه‌ برای‌ ما سكوت‌ است‌؛ زیرا اگر لعن‌ جایز باشد در لعنت‌ نكردن‌ هیچ‌ اشكالی‌ وجود ندارد؛ برای‌ این‌ كه‌ لعن‌كردن‌ نه‌ فرض‌ است‌ نه‌ واجب‌ و نه‌ سنت‌ و نه‌ مستحب‌، بلكه‌ فقط‌ مباح‌ است‌. اگر كسی‌ كه‌ او را لعنت‌ می‌كنیم‌، مستحق‌ لعنت‌نباشد، درست‌ نیست‌ كه‌ خود را با معصیت‌ آلوده‌ كنیم‌».

فعالیت‌ برای‌ تغییر نظام‌ فاسد و ارزش‌ آن‌
خلافت‌، بعد از خلفای‌ راشدین‌ ـ متأسّفانه‌ ـ به‌ تدریج‌ به‌ نظام‌ موروثی‌ و خاندانی‌ مبدّل‌ گشت‌. عرب‌ و مسلمانان‌ در برابر این‌ نظام‌، سرتسلیم‌ فرود آوردند. هیچ كس‌ نمی‌توانست‌ در قیام‌ علیه‌ خلیفه‌ اموی‌ و عباسی‌ امید پیروزی‌ داشته‌ باشد مگركسانی‌ كه‌ از شرافت‌ نسبی‌ و برتری‌ خانوادگی‌ برخوردار بودند و همچنین‌ از حمایت‌ و پشتیبانی‌ قومی‌ و مردمی‌ بهره‌مند بودند و توان‌ مبارزه‌ با قدرت‌ مستحكم‌ آنها را داشتند.
بعد از قیام‌ حسین‌ بن‌ علی ‌رضی الله عنه نواده‌‌ ایشان، زیدبن‌ علی‌ بن‌ حسین‌ در برابر هشام‌ بن‌ عبدالملك‌ اموی‌ قیام‌ كرد. وی‌ در سال‌122 هـ. شهید و به‌ دار آویخته‌ شد. امام‌ ابوحنیفه او را در این‌ قیام‌ حمایت‌ و یاری‌ نمود.
سپس‌ از اولاد حسن‌ بن‌ علی رضی الله عنه‌، محمد بن‌ عبدالله بن‌ حسن‌ بن‌ علی‌ ذوالنفس‌ الزكیه‌، در مدینه‌ و برادرش‌، ابراهیم‌ در كوفه‌ دربرابر منصور عبّاسی‌ قیام‌ كردند. امام‌ ابوحنیفه‌ و امام مالك‌ از طرفداران‌ ذوالنفس‌ الزكیه‌ بودند. امام‌ ابوحنیفه‌ آشكارا او را یاری‌می‌كرد و با كمك‌های‌ مالی‌ فراوان‌ نیز از او حمایت‌ می‌نمود و به‌ حسن‌ بن‌ قحطبه‌، یكی‌ از فرماندهان‌ نظامی‌ ارتش‌ منصور توصیه‌ نمود كه‌ با ذوالنفس‌ الزكیه‌ نجنگد، لذا ابن‌ قحطبه‌ از جنگ‌ با او بازآمد و از منصور عذرخواهی‌ كرد. به‌ همین‌ دلیل ‌منصور با امام‌ ابوحنیفه‌ دشمن‌ شد و ایشان را مورد شكنجه‌ و آزار قرار داده و به زندان انداخت تا اینکه در همان زندان جان به حان آفرین تسلیم نمود.
در تاریخ‌ كامل‌ ابن‌ اثیر آمده‌ است‌ كه‌ مردم‌ مدینه‌ از امام‌ مالك‌ بن‌ انس پرسیدند: ما كه‌ با ابوجعفر (منصور) بیعت‌كرده‌ و با او پیمان‌ بسته‌ایم‌، آیا می‌توانیم‌ پیمان‌ را بشكنیم‌ و محمد ذوالنفس‌ الزكیه‌ را در قیام‌ علیه‌ منصور یاری‌ كنیم‌؟. امام‌مالك‌ در پاسخ‌ گفت‌: «بیعت‌ شما از روی‌ اجبار و اكراه‌ بوده‌ است‌، لذا شما مكلّف‌ به‌ رعایت‌ این‌ پیمان‌ نیستید». آنگاه‌ مردم‌ به‌یاری‌ محمد شتافتند. محمّد در ماه‌ رمضان‌ سال‌ 145 هـ. در مدینه‌ به‌ شهادت‌ رسید و برادرش‌، ابراهیم‌ نیز در ذی القعده‌همان‌ سال‌ به شهادت رسید.
این‌ فعالیت‌ها به‌ ظاهر ناكام‌ ماند و نتیجه‌ی‌ مطلوب‌ حاصل‌ شد؛ زیرا حكومت‌ها بسیار مقتدر و دارای‌ توان‌ رزمی‌ و ریشه‌ مستحكم‌ بودند. در تاریخ‌ گذشته‌ و معاصر بسیاری‌ از نهضت‌ها و فعالیت‌ها دیده‌ شده‌ كه‌ بر پایه‌ی‌ اخلاص‌، ایمان‌، شجاعت‌ و پایمردی‌ استوار بوده‌ و رهبران‌ آنها و نیز پیروان‌ آنها در فداكاری‌ جانی‌ و مالی‌ هیچ‌گونه‌ كوتاهی‌ نكرده‌اند، اما با این‌همه‌ باز هم‌ در برابر حكومت‌های‌ منظّم‌ و تا دندان‌ مسلح‌ با شكست‌ مواجه‌ شده‌اند. این‌ امر چیز جدیدی‌ نیست‌ و در نظام ‌آفرینش‌ و قانون‌ طبیعی‌ جهان‌ شگفتی‌ ندارد. گر چه‌ این‌ فعالیت‌ها از نظر سیاسی‌ و نتیجه‌ ظاهری‌ به‌ موفقیت‌ نرسیدند، اما خدمت‌ بزرگی‌ برای‌ اسلام‌ انجام‌ دادند؛ زیرا تاریخ‌ اسلام‌ و شرافت‌ و كرامت‌ امت اسلامی‌ را حفظ‌ نمودند. اگر این‌ فعالیت‌ها در ادوار مختلف‌ وجود نمی‌داشت تاریخ‌ اسلام‌ مجموعه‌ای‌ بود از داستان‌های‌ خودخواهی‌، زورگویی‌، تطمیع‌ و تهدید پادشاهان‌ جبّار و سودجو و كرنش‌ آدم‌های‌ درباری‌ و فرصت‌ طلب‌. این‌ مجاهدان‌ِ قهرمان‌ و مؤمنان‌ از خودگذشته‌، جان‌ بر كف‌ نهاده‌ و در برابر رژیم‌های‌فاسد و تطمیع‌ مادی‌ آنان‌ سر تسلیم‌ فرود نیاوردند و برای‌ نسل‌های‌ آینده‌ الگوهایی‌ درخشان‌ از ایمان‌ و یقین‌ به‌ جای‌ گذاشتند كه‌ همواره‌ بر تارك‌ تاریخ‌ نورافشانی‌ می‌كنند و الهام‌ بخش‌ دلاوری‌ اسلامی‌ و قیام‌ علیه‌ فساد و دفاع‌ از اسلام‌ مظلوم‌ و كرامت ‌از دست‌ رفته‌ آن‌ است‌.
حقّا كه‌ این‌ خود میراث‌ افتخارآمیز و سرمایه‌‌ گران‌بهایی‌ است‌ كه‌ موجب‌ عزّت‌ اسلام‌ و سربلندی‌ مسلمانان‌ است‌.
«مِن‌َ الْمُؤْمِنین‌َ رِجال‌ٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیه‌ِ فَمِنْهُم‌ْ مَن‌ْ قَضی‌ نَحْبَه‌ُ وَ مِنْهُم‌ْ مَن‌ْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً» (در میان‌ مؤمنان‌ مردانی‌ هستند كه‌ بر سر عهدی‌ كه‌ با خدا بستند صادقانه‌ ایستادند؛ بعضی‌ پیمان‌ خود را به‌ آخر بردند (و در راه‌ او شربت‌ شهادت‌ نوشیدند) و بعضی‌ دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیل‌ در عهد و پیمان‌ خود راه‌ ندادند).

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

دیدگاه مولانا عبدالحمید درباره آیت الله منتظری

مولانا عبدالحميد، امام جمعه اهل سنت زاهدان،‌ در گفت و گو با «راديو فردا» دیدگاه خویش را در مورد آيت الله منتظری بیان داشت.
ایشان گفت: آیت الله منتظری نظرات بسيار خوبی را در رابطه با اخوت اسلامی و برادری اسلامی و وحدت شيعه و سنی داشتند. پس از پيروزی انقلاب اسلامی، ایشان پيشنهاد برقراری هفته وحدت ميان شيعيان و اهل سنت را مطرح کرد. اين پيشنهاد سپس از سوی آيت الله خمينی پذيرفته شد و از آن پس، فاصله ای که از لحاظ روايت های تاريخی بين شيعه و سنی درباره ولادت حضرت رسول صلی الله علیه وسلم اختلاف وجود دارد و آن فاصله يک هفته ای است، هفته وحدت اعلام شد. اين هفته در ايران گرامی داشته شده است.


مولانا عبدالحمید در جواب سؤالی که مناسبات آيت الله منتظری با اهل سنت چگونه بود؟ گفت:
روابط آيت الله منتظری با برادران اهل سنت بسيار خوب بود. ايشان تا زمانی که در صحنه بودند، بسياری از اهل سنت از مناطق مختلف برای مشکلات خود به ايشان مراجعه می کردند. ولی بعد از اين که ايشان از صحنه سياسی حذف شدند، ارتباط اهل سنت با ايشان -به دليل محدويت ها عليه ايشان- به اندازه گذشته نبود و برای آنان مقدور نبود که نزد ايشان بروند و مشکل يا درد خود را مطرح کنند.

خبرنگار «رادیو فردا» از ایشان پرسید: فکر می کنيد که جايگاه آيت الله منتظرى از لحاظ ديدگاه هايی که از لحاظ فقهی و سياسی داشت، چقدر در جامعه ايران تاثيرگذار بوده است؟
مولانا عبدالحمید گفت: ايشان از لحاظ فقهی جايگاه بسيار والايی داشت و از شخصيت های علمی در ميان برادران شيعه بود. ايشان همچنين يکی از مراجع بزرگ ايران بود و بالاخره اينکه ديدگاه فقهی ايشان در ميان بسياری از مردم پذيرش زيادی داشت. بسياری از ايشان تقليد می کردند.در عين حال، آيت الله منتظری در پيروزی انقلاب نقش داشتند و زحمت کشيدند و از لحاظ ديدگاه های سياسی طرفدارانی داشتند که ديدگاه های سياسی ايشان را قبول داشتند.

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

پیام تسلیت شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید بمناسبت درگذشت آیت الله منتظری

بمناسبت درگذشت آیت الله منتظری، شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان پیام تسلیتی صادر نمودند که متن آن بشرح ذیل می باشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
«انالله وانا اليه راجعون»
«مَوتُ العَالِمِ مَوتُ العَالَم»
حضرت آیت الله منتظری از مراجع عظام شیعه، از سرمایه های علمی کشور و شخصیات شاخص جهان اسلام بود.

درگذشت ایشان ضایعۀ اسفناکی برای حوزه های علمیه و جامعه علمی می باشد. ایشان در طول زندگی شان علاوه بر خدمات علمی و فقهی در به ثمر رساندن انقلاب اسلامی همواره در کنار رهبر فقید انقلاب اسلامی قرار داشتند و در این راستا مدتها در زندان بسر بردند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تلاشهای زیادی در مورد رعایت نظم و قانون نموده، در جهت وحدت امت اسلامی علی الخصوص شیعه و سنی گامهای مؤثری برداشتند و هفته وحدت از جمله پیشنهادات و ابتکارات این عالم و فقیه عالیقدر بود که بنیان گذار جمهوری اسلامی نیز آن را تصویب نمود. ایشان تا زمانیکه در صحنه سیاسی کشور نقش داشتند همواره اهل سنت جهت رفع مشکلات به ایشان مراجعه می نمودند که ایشان نیز بذل توجه می فرمودند.
این ضایعه مولم را به بیت مکرم ایشان و نیز حوزه های علمیه و جامعه علمی کشور تسلیت گفته، از خداوند منان برای ایشان تقاضای علو درجات و برای بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواستاریم.
مولانا عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان

پیام تسلیت جامعه روحانیت اهل سنت استان سیستان و بلوچستان بمناسبت درگذشت آیت الله منتظری

بسم الله الرحمن الرحیم
«انا لله و انا اليه راجعون»

در گذشت و ارتحال اسفناک مرجع عالیقدر حضرت آیت الله منتظری را به خانواده محترم ایشان، حوزه های علمیه، جامعۀ علمی کشور و عموم مردم مسلمان تسلیت می گوئیم.

ایشان بحق یکی از مراجع روشنفکر، عالم و فقیهی بودند که خدمات شایسته ای برای ملت مسلمان انجام دادند. مبارزات و تلاشهای خستگی ناپذیر ایشان در کنار امام راحل برای به ثمر رساندن انقلاب اسلامی ایران از خدمات بر جسته و ارزنده ایشان است، نیز سعی و تلاش ایشان برای وحدت امت اسلامی و پیشنهاد هفته وحدت که یکی از افتخارات نظام اسلامی و ابتکارات این مرجع بزرگوار است، قابل تقدیر و تجلیل می باشد.
چاین ضایعه بزرگ را به خانوادۀ محترم ایشان، مقلدین، دوست داران و حوزه های علمیه و جامعه علمی تسلیت گفته از خداوند عزوجل تقاضای علو درجات برای ایشان و صبر جمیل و اجر جزیل برای بازماندگان مسئلت داریم.
والسلام
جامعه روحانیت اهل سنت استان سیستان و بلوچستان

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

آيت‌الله منتظري درگذشت

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین به نقل از ايلنا، آيت‌الله حسين‌علي منتظري، يكي از مراجع تقليد شيعيان شب گذشته درگذشت.
حجت الاسلام احمد منتظري در گفت‌وگو با خبرنگار ايلنا با تاييد خبر فوت آيت‌الله منتظري گفت: ‌شب گذشته آيت‌الله منتظري بر اثر بيماري درگذشت.

آيات اميني، موسوي اردبيلي ،صانعي، بيات زنجاني، شبيري زنجاني و گرامي هم اكنون در بيت آيت‌الله منتظري حضور دارند.

آيت‌الله حسینعلی منتظری در سال ۱۳۰۱ خورشیدی در نجف‌آباد ديده به جهان گشود.

او پس از انقلاب به عنوان قائم مقام حضرت امام انتخاب شد و ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی را نیز بر عهده داشت.

تشيع جنازه پيكر آيت‌الله منتظري فردا ساعت 9 صبح از بيت ايشان به سمت حرم حضرت معصومه صورت مي‌گيرد.

با اجرای عدالت می توان به امام حسین رضی الله عنه نزدیک شد

مولانا عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان در خطبه های جمعه این هفته با اشاره به آغاز ماه محرم و قیام حضرت امام حسین رضی الله عنه، این قیام را به اتفاق شیعه و سنی اقدامی برحق و کاملاً شرعی دانسته و تصریح کرد: آنچه در این زمینه می گویم به عنوان یک مسأله سیاسی نیست بلکه یک مسئله اعتقادی است، اگر چه سیاسیت ما هم جزئی از عقیده ماست و برای مسایل سیاسی تجاوز از عقیده را جایز نمی دانیم.
ایشان افزود: قیام امام حسین برای برقراری عدالت و برابری و مقابله با ظلم و بی عدالتی بود و هیچ گونه هدف دنیوی و رسیدن به پست و مقام و ثروت را مد نظر نداشت، و اگر مسلمانان امروزه امام مهدی را دوست دارند و آرزوی قیام ایشان را می کنند به خاطر این است که امام مهدی عدالت را بر قرار خواهد کرد و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. پس عدالت بسیار مهم و اساسی است. سیدنا علی رضی الله عنه نیز چنان که در روایات آمده است فرمود: اگر اجرای عدالت و گرفتن حق مظلوم از ظالم نمی بود من هرگز حکومت را نمی پذیرفتم.
امام جمعه اهل سنت زاهدان ادامه داد: عدالت باید در جامعه رعایت شود. حکومت نسبت به رعیت و رعیت نسبت به حاکم عدالت را رعایت کنند. بزرگترین نقطه قوت در حکومت، اجرای عدالت است. عدالت آنچنان مهم و اساسی است که حضرت حسین رضی الله عنه همراه با یارانش تا آخرین نفس به خاطر آن جنگیدند و جان خود را در این راه فدا نمودند تا عدل و انصاف در جامعه برقرار گردد.
مولانا عبدالحمید افزود: عدالت باید بدون در نظر گرفتن هر نوع گرایش قومی و مذهبی اجرا شود و حکومتی می تواند در دنیا ادعای اجرای عدالت کند که همه ملتش را با یک دید نگاه کرده و حقوق همگان را رعایت کند و در باره این حقوق از الله بترسد. در واقع تقوا با نماز خواندن و آه کشیدن و گریه کردن ثابت نمی شود بلکه تقوا در اجرای عدالت است. و اتباع و پیروی حقیقی از امام حسین رضی الله عنه - که همه مسلمین مدعی آن هستند - با تأسی به سیرت ایشان و تحقق اهداف و آرمان های آن حضرت است و با اجرای عدالت است که به حضرت امام حسین رضی الله عنه می توان نزدیک شد. اظهار محبت و دوستی و حتی گریه کردن برای امام بدون اقتدای به زندگی عملی آنحضرت هرگز باعث نزدیک شدن به آن امام نمی شود بلکه باید در تلاوت قرآن، نماز، خدا ترسی، اخلاق و عدالت به آن حضرت اقتدا کنیم. هر کس در موقعیت و زمینه ای که دارد باید انصاف را رعایت نماید.
حضرت عمار رضی الله عنه فرمود: هر کسی سه خصلت داشته باشد ایمان را به پایه تکمیل رسانده است: 1- فی نفسه انسان منصفی باشد. 2- سلام را به کثرت در جامعه پخش کند.3- به دیگران طعام دهد. یعنی از مالش به فقرا و مساکین و یتیمان و خانواده های زندانیان و مدارس و مساجد خرج کند. نه در حق خدا ظلم کند و نه در حق بندگان خدا.
امام جمعه اهل سنت زاهدان خاطر نشان کرد: بزرگترین فریضه و مسئولیت، عدل است. عدل هم از نظر عقلی و هم از نظر شرعی واجب است. بنده خودمان را و دولتمردان و مقامات را به عدل دعوت می دهم.
وی تصریح کرد: نزدیک ترین فرد به امام مهدی، امام حسین، علی، ابوبکر، عمر و رسول الله صلی الله علیه وسلم بلکه به پروردگار بزرگ همان شخصی است که عدالت را اجرا می کند و انصاف را می پسندد و با همه با انصاف برخورد می کند.

توهین به امام خمینی را محکوم می کنیم
مولانا عبدالحمید با اشاره به توهین های اخیر عده ای به امام خمینی، این عمل شنیع را محکوم کرده و گفت: عمل کسانی که به بنیانگذار جمهوری اسلامی اهانت کردند از هر گروه و طیفی که بوده و دارای هر نوع هدف و غرضی که هستند محکوم است. زیرا امام بر همه ملت ایران حق دارند و در هر دور و در هر شرایطی که باشیم باید حرمت امام حفظ شود و نسبت به ایشان اهانت نشود.

حرمت صحابه در مملکت باید حفظ شود
امام جمعه اهل سنت زاهدان در ادامه سخنانشان با اشاره به استفاده صدا و سیما از چهره های متعصب و تندرو که توهین به مقدسات مسلمین از جمله اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم را بزرگترین وظیفه خود می دانند فرمود: نباید در تلویزیون که رسانه ملی است و بودجه آن از حساب ملت ایران اعم از شیعه و سنی تامین می گردد از چهره های بدنام و متعصب استفاده می شود که از این رسانه عمومی در جهت اهانت و حمله به اصحاب رسول الله استفاده کنند.
ایشان افزود: ما انسانهای میانه رو و غیرمتعصب بسیاری داریم که جا دارد از وجودشان استفاده شود. برای رسانه ملی شایسته نیست که انحصاراً در اختیار یک گروه قرار گیرد و دیگران از دسترسی به آن محروم گردند.
ایشان حفظ حرمت اصحاب رسول الله را برای حفظ وحدت ضروری دانسته و فرمودند: در کشور اسلامی ما باید حرمت اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم حفظ شود، یعنی حرمت کسانی که جان و مالشان را فدای اسلام نموده و در کنار رسول خدا در تمام صحنه ها و غزوات حضور داشته اند برای همه لازم است و نباید کسانی به مناسبت ایام محرم و عاشورا اصحاب رسول الله را مورد اهانت و بی حرمتی قرار دهند. مبادا در اثر بی حرمتی به اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم عذاب الهی نازل گردد.
مولانا عبدالحمید در ادامه افزود: توصیه بنده به گویندگان و نویسندگان اعم از شیعه و سنی در این ایام و ایام دیگر این است که حرمت اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم را حفظ کنند و اخوت اسلامی را مورد تعرض قرار ندهند.

تعیین شهردار زاهدان پس از 8 ماه انتظار
مولاناعبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان موافقت مسئولین را با تعیین شهردار زاهدان نشانه سعه صدر آنان دانست و خداوند را به خاطر سرآمدن انتظار 8 ماهه مردم زاهدان و سپری کردن این مدت بدون شهردار شکر گذاری کرد و به شهر دار زاهدان و شورای شهر توصیه نمود که با همدلی و همگرایی، وحدت و انسجام، برای سرسبزی، آبادانی و نظافت شهر زاهدان تلاش کنند و علی الخصوص به حاشیه های محروم شهر توجه بیشتر نموده حل مشکلات آنان را در اولویت کار خویش قرار دهند، و از مردم خواست مسئولین زحمت کش خصوصا شهردار جدید و شورای شهر را با دعا و حمایت های خویش یاری نمایند.

آزادی مذهبی بدون آزادی مساجد و مدارس معنایی ندارد
امام جمعه اهل سنت زاهدان با انتقاد از عملکرد دفتر نمایندگی نسبت به امتناع از اعطای نفت به مساجد اهل سنت و موقوف کردن این امر به امضای فرم ساماندهی مساجد اهل سنت این امر را خلاف آزادی مذهبی و حقوق مسلمه ملی هر ایرانی دانست و گفت: بنده در حیرتم که نفت که یک سرمایه ملی است و مال همه مردم است نه مال دولت و نه مال نهادی خاص چرا برای تحویل دادن حق مردم این شروط نهاده می شود. نفت مال مردم است، مال مقتدیان مساجد تا بتوانند از سرمای زمستان حفاظت شوند، نفت مال امام مسجد نیست.
ایشان خطاب به ائمه مساجد گفت: شما وقتی فرمی پر می کنید خوب مطالعه کنید و فکر کنید ببینید از شما چه می خواهد. متاسفانه عده ای از ائمه مساجد از واقعیت این جریان نا آگاهند و به خاطر مبلغی که احتمالاً به آنان پرداخت می شود چنین فرم هایی را پر می کنند و به خاطر نیازشان توجهی به عاقبت امر ندارند.
مولانا عبدالحمید با انتقاد شدید از این طرح تصریح کرد: این نوع اقدامات در کجای دنیا وجود دارد؟!
اگرمساجد و مدارس ما آزادی نداشته باشند در واقع ما آزادی مذهبی نداریم و باید فاتحه آزادی مذهبی را خواند. (تکبیر حاضرین)
مسئولین نسبت به رعایت عدالت و اخوت توجه بیشتر داشته باشند و به مذهب هیچ کسی تعرض نداشته باشند. نه اهل سنت به مذهب اهل تشیع و نه شیعه به سنی. این امر، اخوت را تحکیم می کند و در حقیقت منویات رهبر انقلاب در سخنان اخیر ایشان را نیز تأمین و متحقق خواهد ساخت. و کسانی که می خواهند بین سنی و شیعه اختلاف بیاندازند خداوند دست آنان را کوتاه کند چه شیعه باشند و چه سنی. (تکبیر حاضرین)

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

مفتی اهل سنت شهرستان خنج درگذشت

شامگاه یکشنبه 15آذرماه جاری، شیخ عبدالرزاق ابونجمی، مفتی اهل سنت شهرستان خنج، در سن 82سالگی به دیار باقی شتافت.
شیخ عبدالرزاق ابونجمی در سال 1306 ﻫ.ش در شهر خنج دیده به جهان گشود. ایشان برای کسب علم به بحرین و سپس به عربستان سعودی سفر نمود و در آن زمان در مکه مکرمه فقط یک مدرسه (مدرسه صولتیه) دایر بود که بیشتر مباحثات و کلاسها در حرم تشکیل می‌گردید. شیخ به مدت شش سال نزد اساتید فرهیخته آنزمان تحصیلات علوم دینی را تکمیل نمود.
بعد از تکمیل مدارج علمی به مدت 6 سال در حرم مکی به تدریس علوم مختلف از جمله علوم صرف ، نحو، فقه، حدیث و تفسیر پرداخت. قابل توجه است که شیخ با وجود مرخصی‌های تابستانی در این 14سال به شهر خود بازنگشت و سعی نمود پایه‌های علمی خود را تقویت نماید.
بالاخره پس از 14 سال دوری از وطن به زادگاهش برگشت و به نشر اندوخته‌ها و آموخته‌های خویش پرداخت.
اقدامات و فعالیت‌های شیخ تنها محدود به تبلیغ اندیشه‌های اسلامی در قالب کلاسهای درس نبود، بلکه اقدام گسترده‌ای نسبت به ساخت مساجد نمود. از توصیه‌های مهم ایشان به طلاب و محققان علوم دینی این بود که برای رسیدن به کمال علمی باید تمام عمر در جستجوی علم بود و این مهم را به 6 یا 7 سال محدود نساخت.
جالب است که شیخ با توجه به کهولت سن و بیماری تا چند روز قبل از وفات دست از مطالعه و تحقیق برنداشته و در دو روزی که در بیمارستان بستری بود نیز از ارشاد و توصیه‌های دینی دریغ نورزید.
شیخ عامل وحدت بین مردم منطقه بود که با ایجاد مودت و أخوت، غده تفرقه و اختلاف را ریشه‌کن می‌کرد.
ایشان پس از ادای نماز مغرب در شامگاه یکشنبه مورخه‌ی 15/9/88 مطابق با 18 /12/1430 هجری قمری دعوت حق را لبیک نموده و دارفانی را وداع نمود.

اللهم اغفر له وارحمه وعافه واعف عنه و وسّع مدخله وأكرم نزله اللهم أسكنه فسيح جناتك وثبته على قولك الثابت واجبر أهله مصيبتهم واصبرهم على فقيدهم وإنا لله وإنا إليه راجعون لا حول ولا قوة إلى بالله.

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

وفات مولانا عبدالغفور ابراهیمی مفتی حوزه علمیه سنت نبوی مشهد

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین، مولانا عبدالغفور ابراهیمی مفتی حوزه علمیه سنت نبوی مشهد، صبح پنج شنبه 26 آذر دارفانی را وداع گفته و به دیار باقی شتافت.
مولانا عبدالغفور یکی از علمای سرشناس و برجسته اهل سنت مشهد بودند که مدت زیادی از عمر گرانبهای خود را در زمینه آگاهی مردم این منطقه، بالخصوص در مسایل فقهی و بیان احکام دینی، سپری نمودند.

به همین مناسبت حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان پیام تسلیتی صادر کرد که متن آن به شرح ذیل می باشد:

بسمه تعالی
"موت العالِم موت العالَم"
خبر ارتحال عالم ربانی حضرت مولانا عبدالغفور ابراهیمی از علمای برجسته و فقهای مشهد موجب تاسف و تالم شد.
ایشان سالیان درازی به تحقیق و تدریس مسایل فقهی مشغول بوده و خدمات شایانی به جامعه دینی نمودند.
بدینوسیله درگذشت این استاد فرهیخته را به خانواده محترم، ارادتمندان و شاگردان ایشان تسلیت عرض نموده و از خداوند منان علوّ درجات برای آن مرحوم و صبر جمیل و اجر جزیل برای بازماندگان مسئلت داریم.
حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان
پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین نیز وفات این عالم برجسته را به جامعه اهل سنت ایران، بالخصوص به مردم شریف مشهد و خانواده محترم ایشان تسلیت عرض نموده و از بارگاه ایزدی برای ایشان علوّ درجات و برای خانواده و بستگان ایشان صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت می نماید.
اللهم اغفر له وارحمه وعافه وعف عنه و وسّع مدخله وأكرم نزله اللهم أسكنه فسيح جناتك وثبته على قولك الثابت واجبر أهله مصيبتهم واصبرهم على فقيدهم وإنا لله وإنا إليه راجعون لا حول ولا قوة إلى بالله.

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

بی خبری از ماموستا شفیع برهانی، استاد دانشگاه آزاد مهاباد

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین به نقل از خبرگزاری دیده بان حقوق بشر کردستان، شش روز پس از احضار ماموستا شفیع برهانی به اداره اطلاعات مهاباد، هیچ اطلاعی از وضعیت این استاد دانشگاه در دست نیست.
هرچند دلیل احضار آقای برهانی به اداره اطلاعات عنوان نشده است اما گفته می شود این احضار و در پی آن بازداشت وی به دلایل سیاسی و عقیدتی انجام گرفته است.
ماموستا شفیع برهانی از شخصیت های مذهبی شناخته شده در کردستان است. وی دارای دکترای الاهیات و استاد زبان و ادبیات عرب در دانشگاه آزاد مهاباد است.

۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

ارسال نیروی نظامی به افغانستان، اقدامی غیرمنطقی و ناعادلانه است

مولانا عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان در قسمت دوم خطبه های جمعه با اشاره به ارسال 30 هزار نیرو توسط آمریکا به خاک افغانستان گفت: فرستادن بمب و سلاح و نیرو به افغانستان به جای حل مشکلات عدیده آنان، ظلم بزرگی بوده و بی انصافی است.
ایشان افزود: جای افسوس است که کشورهای قدرتمند به جای حل مسایل از راه منطق و گفتمان به قدرت و زور متوسل می شوند. اعزام سی هزار نیرو برای سرکوب مسلمانان افغانستان که در واقع سرکوب اسلام در این کشور است تصمیمی بسیار ناعادلانه، غیرمنطقی و غیرمنصفانه است. آمریکا و ناتو با اعزام سرباز به افغانستان فقیر، مظلوم و محروم از وسایل گرمایشی و سوخت و غذا، چگونه می خواهند مشکلات این ملت مستضعف و ستمدیده را حل کنند. مشکلات از راه منطق و مذاکره حل می شوند نه از راه ارسال بمب و سلاح و نیروهای نظامی و هواپیماهای جنگی.
مولانا عبدالحمید تصریح کرد: جامعه جهانی و سازمان ملل باید در مورد حل مسایل پیچیده خاورمیانه جدی تر بیاندیشد.
ایشان با اشاره به اوضاع اسفبار خاورمیانه گفت: در فلسطین مظلوم که سالهاست سرزمین شان غصب شده و هنوز به حق مسلمشان نرسیده اند بارش آتش و تیر است، در عراق مسلمانان دچار بحران شدیداند و وضعیت برادرکشی در پاکستان نیز با انفجارهای پی در پی در تجمعات مردمی وضعیتی نابهنجار بوجود آورده است. این جنگ ها و اختلافات است که باعث ویرانگری و نابودی می شود و آرامش و امنیت گرفته شده و بحران اقتصادی بوجود می آید. این همه درگیری و دامن زدن ها از جانب آمریکا برای مبارزه با تروریسم نیست بلکه این رویه و سیاست، آدم کشی را بیشتر می کند و این مطلب سالهاست که دارد ثابت می شود. راه درست و صحیح راه گفتمان و حل عادلانه است.
مولانا عبدالحمید ادامه داد: جهان هر چه از نظر علمی و صنعتی و تکنولوژی پیشرفت کرده است به همان اندازه ظلم و بی عدالتی رشد کرده است، به جای شکرگذاری این نعمت ها از این پیشرفت ها در راه بر آوردن مطامع مادی استفاده می کنند و سلاح و بمب می سازند و بر علیه همنوعان بکار می برند و دنیا را به ناامنی می کشند.

شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید در قسمت اول سخنانش با تلاوت سوره مبارکه تکاثر، منشأغفلت و ناآرامی در زندگی و گناهان را زیاده خواهی مال دنیا و طمع بسیار دانست.
وی افزود: ما باید به جای زیاده خواهی و کثرت گرایی به قناعت روی آوریم و به فکر آخرت باشیم و نباید حب مال و تکاثر در دنیا ما را از عبادات مانند نماز، روزه، زکات، رسیدگی به مساجد و مدارس و توجه به مساکین و فقرا و کمک به مستمندان غافل کند. حب شدید مال به انسان می گوید: همه این عبادت ها و فرایض و واجبات دینی را فدا کن و مال بدست بیاور. ربا، رشوه، حرام و حق دیگران برایش هیچ مشکلی ندارد و همه را مرتکب می شود تا مال زیاد بدست آورد. الله تعالی فرموده است: «إن الانسان لربه لکنود و إنه علی ذلک لشهید و إنه لحب الخیر لشدید» انسان نا سپاسی خدا می کند و شدیداً دنیا را دوست دارد. کافران غیر خدا را به اندازه خدا و بیشتر از آن دوست دارند «ومن الناس من یتخذ من دون الله أنداداً یحبونهم کحب الله والذین آمنوا أشد حباً لله»، اما مومنان به خدا عشق می ورزند. حب دنیا به طور نسبی در فطرت همه است و این اشکالی ندارد اما در صورتی که شدید باشد باعث غفلت می شود و ناجایز است.
الله تعالی می فرماید: این کثرت گرایی ادامه پیدا می کند و تا لحظه ای که مرگ به سراغ انسان می آید او را رها نمی کند تا اینکه در قبرداخل شود؛ «حتی زرتم المقابر». در حدیث آمده است که در پیری دو صفت در انسان قوی شده و جوان می شود یکی علاقه به عمر طولانی و دیگری حب و حرص نسبت به مال دنیا. چیزی که در طول عمر همراه او بوده تا لحظه ورود به قبر با او همراه است اما لحظه ای که در قبر گذاشته می شود از حقیقت حال خود باخبر می شود؛ «کلاّ سوف تعلمون». قبر بدترین منظره و وحشتناک ترین منظره از مناظر آخرت است. عذاب قبر دامنگیر کفار و نیز مسلمانان گنهکار می گردد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم از کنار دو قبر گذر کرده و فرمودند: این دو در حال عذابند، به خاطر دو مسأله که به نظر شما کم اهمیت اند. یکی سخن چین بوده و برعلیه مردم جاسوسی می کرده است که در نتیجه این گناه دچار عذاب خدا شده است. امروزه کسانی هستند که باظاهر اسلامی به این اقدام زشت دست می زنند و گزارش های نادرست می رسانند، متأسفانه این مرض در جامعه ما زیاد شده، هر کسی با دیگری مخالفت دارد بدترین نقشه ها را برایش می کشد. دومین شخص عذاب شده کسی بود که از ادرار پرهیز نمی کرد و در مورد طهارت و پاکیزگی لباس ها و بدنش سهل انگاری می کرده است.
مولانا عبدالحمید افزود: اگر پرده از قبرستان ها برداشته شود و مردان و زنان در حال عذاب مشاهده شوند مردم شهرها و خانه هایشان را رها کرده و به کوهها و جنگلها و بیابانها فرار می کنند. قرآن مجید انسانها را تهدید می کند که شما به کثرت گرایی مبتلا هستید، اما بالآخره در قبر خواهید فهمید. دوباره تهدید می فرماید: «ثم کلاّ سوف تعلمون» این تهدید دوم از عذابهای صحرای محشر و حساب و کتاب است. این عذابها را خواهید دانست. پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم با نزول این سوره فرمودند: این از ویژگیهای بنی آدم است که اگر به اندازه یک درّه از مال دنیا در اختیار داشته باشد باز در پی دست یابی به دره ای دیگر است و می گوید: مالی، مالی (مال من، مال من). با لذت می گوید مال من. مال تو چیست ای فرزند آدم؟ مال تو همان است که خورده ای یا در راه خدا صرف کرده ای و برای آخرت پس انداز نموده ای، دیگرمالی نداری، مال تو از ورثاء است.
ایشان در ادامه تشریح موضوع گفت: الله تعالی تهدیدات خود را در سوره تکاثر ادامه می دهد و می فرماید: آنگاه که جهنم را با چشم می بینی به عین الیقین خواهید رسید که عذاب الهی چگونه است و آن لحظه فریاد و عذرخواهی هیچ سودی ندارد. خداوند در پایان این سوره زیبا می فرماید: «ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم» سپس از نعمت ها در آن روز سوال خواهید شد. از همه این نعمت ها سوال می شوید، از نعمت سلامتی، جوانی، مال، عمر، نعمت زن برای مرد و نعمت شوهر برای زن، نعمت فرزند خوب و صالح و پست و مقام سوال خواهد شد که چگونه این نعمت ها را شکرگذاری کرده اید. در مورد نعمت های بزرگی همچون قرآن، پیامبر، اسلام، دین و ... سوال خواهد شد.
مولانا ادامه داد: در حدیث آمده است که در قیامت پای انسان از جای خود تکان نخواهد خورد مگر بعد از اینکه از چهار چیز سوال شود: از عمرش که آن را در چه راهی صرف کرده؟ از جوانی اش که در چه راهی گذرانده است؟ و از مالش که از چه راهی کسب کرده و در چه راهی خرج کرده است؟ و از علمش که چقدر به آن عمل نموده است؟
مولانا در پایان این قسمت از خطبه فرمود: پیام این سوره (سوره تکاثر) آن است که گرفتار کثرت گرایی و حب مال نشده و از واجبات و مسایل دینی و مأموریت های خدایی و هدف خلقت و آفرینش که عبادت و بندگی خداست غافل نشویم. سختی های سکرات و حساب و کتاب و عذابهای جهنم را فراموش نکنیم و در فکر آخرت باشیم. در این شب های طولانی برخیزیم و به راز و نیاز با خدای تعالی پرداخته و با استغفار و توبه و گریه نزد خداوند، مغفرت و رحمت و رضای او را بدست آوریم.

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

مولانا عبدالغنی بدری آزاد شد

به گزارش پایگاه اصلاع رسانی سنی آنلاین، مولانا عبدالغنی بدری معاونت آموزشی دارالعلوم زاهدان، بعد از یک ماه بازداشت، آزاد شد.
مولانا عبدالغنی بدری که در جریان احضار و بازداشت گسترده علمای اهل سنت استان سیستان و بلوچستان، در تاریخ 21/8/88 به دادگاه ویژه روحانیت احضار و بازداشت شده بود، بالاخره امروز شنبه مورخه 21/9/88 با قید وثیقه آزاد شد.

يک تاجر سوييسي يک مناره براي شرکت خود ساخت

وين - "ژوليام موراند" يک تاجر سوييسي به منظور اعتراض به ممنوعيت مناره مسجد، بر روي سقف شرکت خود يک مدل مناره مسجد ساخت و آن را نصب کرد.
اين تاجر شهر لوزان سوييس که مسلمان نيست ، مي گويد: با نصب اين مناره بر روي شرکت خود مي خواهد اعتراضش عليه نتايج همه پرسي 29 نوامبر که ساخت مناره را در اين کشور ممنوع مي سازد اعلام نمايد.
وي با تاکيد بر صبر و بردباري در برابر مسلمانان گفت: در سوييس هيچ مشکلي با مسلمانان وجود ندارد ، اما با اين همه پرسي اکنون ما يک مشکل ايجاد کرده ايم.
اين تاجر يک شرکت زنجيره اي کفش مي گويد: با نصب اين مناره بر بالاي شرکت خود بدنبال تحريک ديگران نيست. اين تنها يک پيامي براي صلح و دوستي است. کساني که اين همه پرسي را برگزار کردند بدنبال تحريک بوده اند.
وي مي گويد: براي من دردناک است که سوييس از سوي احزاب بد اروپا در خصوص نتايج اين همه پرسي مورد تقدير قرار مي گيرد.
اين مناره به طول 6 متر از اتوبان هاي لوزان -ژنو قابل مشاهده است.

۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

برادر وزیر خزانه داری بریطانیا مسلمان شد

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین به نقل از "مفکرة الاسلام"، «ادم اوسبورن» برادر کوچک وزیر خزانه داری بریطانیا مشرف به دین اسلام شد.
"ادم اوسبورن" که بعد از مسلمان شدن نامش را به "محمد" تغییر داد، یک پزشک 33 ساله است که بعد از اسلام آوردن با خانم مسلمانی به نام "راهاله نور" متولد کشور بنگلادش ازدواج نمود.
بنابر ادعای روزنامه "دیلی میل" چاپ بریطانیا، مسلمان شدن آدم اوسبورن (محمد)، یکی از شرایط ازدواج با "راهاله نور" بوده که از سوی خانواده وی پیشنهاد شده است.
آدم اسبورن (محمد) قبل از اسلام آوردن، چندین ماه در مسجد واشنگتن واقع در منچستر به تعلیم و فراگیری تعالیم دین اسلام مشغول بوده است که در نهایت منجر به اسلام آوردن وی می شود. او اکنون نمازهای پنجگانه را در اول وقت ادا می نماید.

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

عمروبن عاص سياستمدار عرب و فاتح مصر

حضرت عمرو بن عاص بن وائل سهمی، مکنی به ابومحمد و ابو عبدالله یکی از اصحاب جلیل القدر پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم می باشد که متاسفانه ایشان نیز در نتیجه تبلیغات گسترده و شبهه افکنی های مغرضانه ای که در مورد مقام شامخ اصحاب پیامبر خدا انجام می گیرد، مورد طعن و بی مهری قرار گرفته، و آن طور که باید معرفی شوند، معرفی نشده اند.
لذا بر آن شدیم تا مختصری از بیوگرافی این شخصیت عظیم و صحابی بزرگوار را خدمت خوانندگان گرامی تقدیم نماییم اگر چه این معرفی مختصر مانند نشان دادن قطره ای از دریاست، زیرا صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم هر کدام به مثابه اقیانوسی مواج از ایمان و اخلاص و دینداری هستند که گنجانیدن آن در قالب چند لفظ و کلمه ممکن نیست.

اسلام آوردن عمروبن عاص رضی الله عنه
واقعه اسلام آوردن حضرت عمرو رضی الله عنه را از زبان خودش نقل می کنیم.
ایشان می فرماید: «بعد از جنگ خندق من با گروهی از قریش که نظریات و اندیشه های من را کاملاً قبول داشتند در مجلسی نشسته بودیم. من در مورد پیشرفت مسلمانان و تأثیر محمد صلی الله علیه وسلم با آنها سخن گفتم و از آنها خواستم که در این مورد فکری بردارند. بعد از تبادل نظر طولانی، بر این امر اتفاق شد که من به نزد نجاشی- که گروهی از مسلمانان به حبشه پناهنده بودند- بروم و او را نسبت به پیامبر و اصحابش بدبین کرده از او طلب یاری نمایم. لذا مقداری زیادی هدایا برداشته و نزد نجاشی رفتم. نجاشی به گرمی از من استقبال کرد اما هنگامی که وارد دربار نجاشی شدم، "عمرو بن امیه ضمری" که پیامبر اسلام او را در مورد مسأله جعفربن ابیطالب و یارانش فرستاده بود، را دیدم. او مقداری با نجاشی سخن گفته و بیرون شد. من وقتی به نزد نجاشی رسیدم به نشانه احترام در مقابلش زانو زدم و بعد از دادن هدایا به او گفتم: نجاشی! مردی که دقایقی پیش با شما سخن می گفت نماینده مردی است که دشمن ما است، نسبت به بزرگان و اشراف ما بی حرمتی می کند. اگر اجازه بدهید من حاضرم نماینده اش را به قتل برسانم. نجاشی وقتی این سخنان را شنید بسیار خشمگین شد و گفت: آیا از من می خواهی اجازه قتل نمایندۀ مردی را به تو بدهم که ناموس اکبر (جبرئیل) نزد او می آید؟! من گفتم: ای پادشاه! آیا براستی اینگونه است؟ نجاشی گفت: وای بر تو ای عمرو! اگر از من می شنوی به او ایمان بیاور. به خدا قسم او بر حق است و به زودی بر مخالفین خود غالب خواهد شد همانگونه که موسی علیه السلام بر فرعون و لشکرش غالب شد.
سخنان نجاشی بر من تأثیر گذاشته و بدون اینکه به همراهانم چیزی بگویم برای اسلام آوردن به سوی مدینه رهسپار شدم. در میان راه خالد بن ولید را دیدم. از او پرسیدم: ای ابوسلیمان به کجا می روی؟ گفت: به خدا قسم مثل روز برایم واضح شده است که این مرد (محمد) پیامبر خداست، می روم و اسلام می آورم. من خوشحال شده وگفتم: به خدا قسم من هم به همین منظور می روم. لذا هر دو با هم خدمت رسول الله صلی الله علیه وسلم رفته و اسلام آوردیم». [سیره ابن هشام 2/267]

عمروبن عاص رضی الله عنه فرمانده جنگ ذات السلاسل
در سال هفتم هجری، قبیله "قضاعه" قصد حمله به مدینه را در سر می پرورانید. آنحضرت صلی الله علیه وسلم لشکری سیصد نفری را با فرماندهی حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه به سوی آنان روانه کرد. حضرت عمرو در میان راه با خبر شد که افراد لشکر دشمن بسیار است لذا از محضر آنحضرت صلی الله علیه وسلم طلب نیروی کمکی نمود که گروهی دیگر به فرماندهی حضرت ابوعبیدة بن جراح رضی الله عنه به لشکر عمرو ملحق شد و بعد از درگیری و مبارزه، لشکر مسلمانان توانست قبیله قضاعه را شکست داده و آنان را وادار به عقب نشینی نماید.
این اقدام شجاعانه حضرت عمرو رضی الله عنه باعث افزایش هیبت اسلام و مسلمین در اطراف شام و دیگر مناطق شده و زمینه اسلام آوردن قبایل متعددی مانند: بنی عباس، بنی مرة، بنی ذبیان و ... را فراهم نمود.

مناقب حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه
الف ـ پیامبر صلی الله علیه وسلم ایمان عمرو را تائید می کند:
در مسند احمد روایت صحیحی آمده است که آنحضرت صلی الله علیه وسلم در مورد حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه فرمودند: «أسلم الناس و آمن عمرو بن العاص»؛ (دیگر مردم مسلمان شدند اما عمرو بن عاص ایمان آورد). همچنین در حدیثی دیگر آمده است که آنحضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إبنا العاص مومنان عمرو وهشام»؛ (عمرو و هشام این دو فرزند عاص بن وائل، مومن هستند).
ب ـ در سنن بیهقی 4/43 باب اسلام عمروبن العاص، روایتی به این مضمون آمده است: «فعن أبی ملیکة قال: قال طلحة بن عبیدالله: سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول: إن عمروبن العاص من صالحی قریش»؛ (طلحة بن عبیدالله رضی الله عنه می فرماید: از آنحضرت صلی الله علیه وسلم شنیدم که می فرمود: همانا عمرو بن العاص از انسانهای صالح قریش می باشد).
آری! کسی که ایمان عمرو و صالح بودنش را تأیید می کند، سرور پیامبران حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم است همان کسی که قرآن کریم در وصفش می فرماید: «وما ینطق عن الهوی إن هو إلا وحی یوحی»، انسانی است که هرگز جمله ای را بدون دلیل به زبان نمی آورد و به هیچ وجه کلامی را نمی گوید که با واقعیت مغایرت داشته باشد. او کسی است که مبالغه گویی و افراط هرگز در او راه ندارد.
ج ـ در فتح مکه آنحضرت صلی الله علیه وسلم ماموریت منهدم نمودن بت "سواع" که متعلق به قبیله «هذیل» بود را به حضرت عمرو واگذار نمود.
دـ بعد از فتح مکه، آنحضرت صلی الله علیه وسلم نامه هایی را به منظور دعوت دادن بعضی پادشاهان ممالک به دین اسلام ارسال نمود که نامه آنحضرت به پادشاه عمان توسط حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه فرستاده شد که در پایان با بصیرت و حکمت حضرت عمرو، پادشاه عمان مجبور شد تا اسلام را پذیرفته و به رسالت آنحضرت صلی الله علیه وسلم اقرار نماید.

مهارت جنگی عمروبن عاص
چنان که قبلا ذکر شد یکی از مهمترین اقدامات و افتخارات حضرت عمروبن عاص رضی الله عنه بعد از اسلام، سریه "ذات السلاسل" بود. این سریه به منظور مقابله با قبیله «قضاعه» که قصد حمله به شهر مدینه را داشتند، انجام گرفت. امارت سریه "ذات السلاسل" را حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه بر عهده داشت که در نهایت با پیروزی لشکر مسلمانان پایان یافت.
در این جنگ زمانی که سپاه اسلام شبی را دراستراحت می گذرانید و هوا مقداری سرد بود، گروهی از مجاهدین خواستند برای گرم کردن خودشان آتش روشن کنند، اما حضرت عمروبن عاص با این کار آنها مخالفت کرد، همچنین زمانی که مجاهدین اسلام موفق شدند سپاه دشمن را شکست دهند دشمن پا به فرار گذاشت، مجاهدین خواستند آنها را تعقیب کنند اما فرمانده لشکر(حضرت عمروبن عاص) با این اقدام نیز مخالفت نمود. زمانی که لشکر اسلام به مدینه برگشت آنحضرت صلی الله علیه وسلم علت این مخالفتها را از عمرو جویا شد. عمرو در جواب عرض کرد: «دلیل مخالفت من با روشن کردن آتش این بود که دشمن از تعداد کم سپاه ما مطلع نشوند، و دلیل عدم تعقیب سپاه دشمن این بود که مبادا فرار آنها توطئه ای نباشد و برای ما کمینی نگرفته باشند». آنحضرت صلی الله علیه وسلم فراست و مهارت جنگی حضرت عمرو را ستود و او را مورد تحسین قرار داد.

عمروبن عاص در خلافت صدیق اکبر
بعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم و در دوران خلافت صدیق اکبر رضی الله عنه نیز تاریخ پرافتخار اسلام از رشادتها و مهارتهای جنگی حضرت عمروبن عاص بی بهره نبوده است؛ فرماندهی یکی از چهار لشکری که حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه به سوی سرزمین شام گسیل داشت بر عهده حضرت عمروبن عاص رضی الله عنه بود. ایشان با لشکری مشتمل بر هفت هزار مجاهد به سوی فلسطین روانه شد. عمروبن عاص ابتدا در معرکه "یرموک" شرکت نمود و سپاه اسلام به فرماندهی سه تن از بارزترین مبارزین و مجاهدین اسلام (عمروبن عاص، خالدبن ولید، ابوعبیدة بن جراح) توانست لشکر روم را شکست داده و سرزمین شام را فتح نماید.
حضرت عمرو بن عاص بعد از همکاری با حضرت ابوعبیده و حضرت خالد، برای انجام مسئولیت اصلی خود (فتح فلسطین) به سوی این سرزمین مبارک حرکت نمود که در نهایت این فرمانده ماهر و باذکاوت اسلام در این جنگ توانست مناطق غزه، سبسطیه، نابلس، عمواس، بیت جبیرین، یافا و رفح را فتح نماید.

فتح مصر
بعد از اینکه دایره فتوحات حضرت عمروبن عاص رضی الله عنه در سرزمین شام گسترش چشمگیری حاصل نمود، شوق گسترش فتوحات اسلام و برافراشته شدن پرچم توحید و یکتاپرستی در دیگر سرزمینها نیز در وجود حضرت عمرو دوچندان شد و به فکر افتاد تا سرزمین مصر را هم به قلمرو جهان اسلامی بیافزاید تا احکام و فرامین اسلامی در آن سرزمین نیز به اجرا درآید. لذا این مساله را با خلیفه در میان گذاشت، خلیفه بعد از تامل و مشورت با اهل شورا با پیشنهاد حضرت عمرو موافقت نمود. بعد از موافقت خلیفه، حضرت عمرو رضی الله عنه بلافاصله برای جنگ و حرکت به سوی مصر آمادگی کامل را انجام داد و با سپاهی متشکل از 4000 مبارز به سوی مصر روانه شد.
لشکر اسلام ابتدا در بین راه با لشکر رومیان مواجه شد و در شهری به نام "فرما" با یکدیگر درگیر شدند که مسلمانان توانستند آنها را شکست داده و شهر را به تصرف خود درآورند، بعد از آن شهرهای "بلبیس" و"ام دنین" را فتح کردند.
حضرت عمرو بن عاص شهرهای مصر را یکی بعد از دیگری فتح می کرد تا اینکه به کناره دیوار اسکندریه رسید، لشکر اسلام این دیوار را که توسط پنجاه هزار رزمنده رومی محافظت می شد محاصره کرد. در همین ایام بود که هرقل (پادشاه روم) وفات کرد و برادرش به جای او بر تخت امپراطوری نشست. امپراطور جدید روم وقتی متوجه شد که هیچ امیدی برای مقابله با مسلمانان نیست به ناچار با توافق بر پرداخت جزیه با مسلمانان صلح کرد.
حضرت عمرو رضی الله عنه بشارت این فتح و پیروزی را توسط قاصدی به خلیفه ابلاغ نمود و به این ترتیب سرزمین مصر نیز در قلمرو خلافت اسلامی قرار گرفت و ندای توحید و الله اکبر از بلندای این سرزمین طنین انداز شد و بزرگان روم به قدرت اسلام و مسلمین و ضعف خود در مقابل تربیت یافتگان مکتب اسلام پی بردند.
خلاصه اینکه فتح مصر مدت سه سال به طول انجامید و مجاهدین اسلام تحت فرماندهی حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه توانستند این سرزمین را فتح کنند. اهالی مصر نیز به خاطر ظلم و جوری که از دولت روم دیده بودند به محض ورود لشکر اسلام از آنها به خوبی استقبال کرده و حتی برای مقابله با سپاه روم با آنها همکاری می نمودند. حضرت عمرو نیز به خوبی بر این مطلب واقف بود که مسئولیت لشکر اسلام و در کل، فلسفه جهاد در اسلام، آزاد نمودن مردم از بردگی و ذلت دنیا و آخرت است و اسلام هرگز به منظور کشورگشایی اقدام به جهاد و لشکرکشی نمی نماید، لذا تمام سعی و تلاشش را می نمود که جلوی قتل و خونریزی گرفته شود. وی به همین منظور قبل از هر چیزی بزرگان و علمای مسیحی مصر را به سوی یکتاپرستی و دین اسلام می داد. حضرت عمرو در دعوتش، ابتدا به بعثت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم و حقانیت آن اشاره کرده و اینکه آنحضرت صلی الله علیه وسلم چگونه آنها را از گمراهی نجات داده و به صراط مستقیم هدایت نموده است، و سپس مراحل مختلف جهاد با کفار را به آنان گوشزد می کرد و خطاب به آنان می فرمود: «اولا باید اسلام بیاورید که در اینصورت در تمام حقوق و مزایا با دیگر مسلمانان برابرید در غیر اینصورت باید جزیه بدهید و اگر هیچکدام از این دو مطلب را قبول نکنید مجبوریم با شما وارد جنگ شویم. اما ای اهل مصر! این را بدانید که پیامبر ما از قبل به ما بشارت فتح مصر را داده و توصیه نموده است که با اهالی آن به خوبی رفتار کنیم». این روش دعوت حضرت عمرو باعث می شد تا بسیاری از علما و مردم مصر به آغوش اسلام آمده و با مسلمانان همنوا شوند که ازاین طریق حتی الامکان جلوی قتل و خونریزی گرفته شده و توصیه و سفارش آنحضرت صلی الله علیه وسلم عملی می شد.
بعد از اینکه حضرت عمرو بن عاص مصر را فتح کرد، خلیفه- حضرت عمر رضی الله عنه- امارت آن را نیز بر عهده عمرو گذاشت. دوران ولایت و حکومت حضرت عمرو در مصر، دوران آرامش و شکوفایی برای مردم این سرزمین بود؛ رابطه بین حاکم و رعیت بسیار صمیمی و دوستانه بود و مردم با آزادی و مساوات کامل زندگی می کردند. در دوران حکومت حضرت عمرو در مصر، شهر "فسطاط" بنا شد و مسجد جامعی به نام "جامع عمرو بن عاص" نیز بنا شد که تا کنون در مصر با همین نام موجود است. حضرت عمرو تا ابتدای دوران خلافت حضرت عثمان رضی الله عنه امارت مصر را در دست داشت.

دومین معرکه بین لشکر اسلام و روم
همان طور که قبلا ذکر شد یکی از مناطقی که توسط مسلمانان به فرماندهی حضرت عمروبن عاص رضی الله عنه فتح شد، شهر "اسکندریه" بود که بعد از فتح این شهر تعدادی از مجاهدین اسلام در آن مستقر شدند، اما از آنجایی که افراد مستقر در این شهر تعداد اندکی بودند، پادشاه روم از این موقعیت سوء استفاده کرده و قصد حمله به این شهر و بازپس گیری آن را نمود. او برای همین منظور تعداد 300 کشتی را که حامل سربازان رومی بود به سوی شهر اسکندریه گسیل داشت.
سپاه روم بعد از اینکه توانست شهر اسکندریه را مجدداً به تصرف و اشغال خود درآورد به سوی شهر "فسطاط" حرکت نمود، حضرت عمروبن عاص رضی الله عه که این روزها در سرزمین حجاز به سر می برد به محض شنیدن این خبر ناگوار بلافاصله لشکری را جهت درهم کوبیدن شوکت سپاه روم مهیا نمود.
لشکر اسلام و سپاه روم در مسیر راه فسطاط با یکدیگر روبرو شدند و لشکر اسلام توانست آنان را شکست داده و وادار به فرار نماید، اما حضرت عمرو به این مقدار اکتفا نکرد بلکه سپاه دشمن را که به طرف اسکندریه در حال فرار بودند تعقیب نموده و بعد از محاصره این شهر دوباره آن را فتح کرد و سپاه روم را از آنجا بیرون راند. حضرت عمرو همچنین تمام خسارتهایی که اهالی اسکندریه در نتیجه حمله سپاه روم متحمل شده بودند را پرداخت نمود.
این فرمانده رشید و بافراست اسلام بعد از فتح اسکندریه، از امیرالمومنین عمربن خطاب اجازه گرفته و به طرف "لیبی" حرکت کرد و شهرهای "زویله" و "طرابلس" را فتح کرده و حضرت عامر بن نافع را به عنوان امیر منطقه لیبی تعیین نمود.
حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه تا ابتدای خلافت حضرت عثمان رضی الله عنه به عنوان حاکم مصر ایفای وظیفه می نمود که حضرت عثمان در دوران خلافتش وی را از ولایت مصر عزل و حضرت عبدالله بن سعد ابی سرح را به جای او انتخاب نمود، اما حضرت معاویه در دوران حکومتش مجدداً حکومت مصر را به حضرت عمرو بن عاص واگذار نمود که حضرت عمرو تا زمان وفاتش بر این مسند باقی بود.

وفات حضرت عمرو رضی الله عنه
این فرمانده لایق و سیاستمدار جهان اسلام، بعد از سالها خدمت به اسلام و مسلمین و درهم کوبیدن شوکت کفر، به لحظات خداحافظی از دار فانی دنیا و شتافتن به ملاقات پروردگار نزدیک می شد.
تاریخ زندگانی حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه دارای فراز و نشیبهای فراوانی بوده است. او مصداق واقعی «خیارهم فی الجاهلیة، خیارهم فی الایسلام» بود. در واپسین لحظات زندگی تمام خاطرات زندگی اش؛ از اینکه چگونه اسلام آورد و چگونه یکی از شیفتگان اسلام و مکتب انسان ساز آن قرار گرفت و.... همه و همه در مقابل دیدگانش مجسم می شد که هر کدام از آنها برای ایجاد عجب و غرور و فخرفروشی کافی بود، اما عمروبن عاص که به خاطر این مسایل مسلمان نشده بود، او فقط برای رضای الهی و به امید عفو و مغفرت الهی و نجات از عذاب اخروی به یگانگی پروردگار و رسالت حضرت محمد صلی الله علیه وسلم اقرار نموده بود.
وی در آخرین لحظات زندگی، در حالی که به رحمتهای وسیع و بی انتهای الهی امیدوار بود با تکرار این جملات جان به جان آفرین تسلیم می کند: «اللهم لستُ بالقوی فانتصر... ولابالبرئ فاعتذر، و لستُ مستکبراً و لکن مستغفراً.... لا إله إلا أنت». ( بارالها! من قدرتی ندارم، مرا نصرت کن.... مبرّا از گناه نیستم،[از ذات یگانه تو] معذرت خواهی می کنم.... من تکبر کننده نیستم بلکه استغفار کننده هستم....، هیچ معبود بر حقی جز تو نیست).
حضرت عمرو در سال 43 هجری در مصر وفات کرده و در شهر "اسکندریه" به خاک سپرده شد.
« رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالإِيمَانِ وَلا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ».

۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

احترام صحابه و اهل بیت پیامبر بر همگان واجب است

شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان در خطبه های جمعه این هفته با یاد آوری ایام شهادت حضرت عثمان ذی النورین رضی الله عنه و واقعه غدیر خم به بیان مطالبی در خصوص این دو مسأله پرداخت.
ایشان در ابتدا با تلاوت آیه «إن الذین یبایعونک إنما یبایعون الله ید الله فوق أیدیهم» به جریان صلح حدیبیه و فضایل اصحاب پیامبر در این جریان و علی الخصوص فضیلت ویژه حضرت عثمان رضی الله عنه اشاره کرد و گفت: حدیبیه در سال 6هجری یعنی بعد از جنگ های بدر، احد و احزاب اتفاق افتاد. در این سال رسول الله صلی الله علیه وسلم در خواب دیدند که به همراه صحابه به زیارت خانه خدا رفته اند و احرام بسته و خانه کعبه را طواف می کنند و عده ای از صحابه سرهایشان را تراشیده اند و عده ای موهای شان را کوتاه کرده اند؛ «محلقین رؤسکم و مقصرین». آری مدت 6 سال بود که صحابه پیامبر خانه کعبه را ندیده بودند و حتی تصور زیارت آن در ذهنشان خطور نمی کرد، چرا که مکه مکرمه به مرکز دشمنی با اسلام تبدیل شده بود، و اهل مکه هیچگاه اجازه نزدیک شدن مسلمانان به شهرشان را نمی دادند چه برسد به طواف کعبه و زیارت خانه خدا. رسول الله صلی الله علیه وسلم این خواب را برای یارانش تعریف کردند. شوق دیدار خانه کعبه در دل اصحاب پیامبر زنده شد و درخواست ادای عمره کردند. با وجود اینکه این حرکت بسیار خطرناک بود و در واقع یک جنگ سخت در انتظارشان بود اما شوق دیدار خانه خدا آنان را نمی گذاشت. البته در خواب پیامبر اسلام سال و وقت این عمره مشخص نبود.
بالاخره به دستور پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم لشکر بزرگی برای ادای عمره حرکت کرد. عده ای ترسیدند. منافقین و افرادی که هنوز ایمان در اعماق وجودشان جای نگرفته بود و نیز کسانی که در مسافرت بودند از این عمره باز ماندند. حدود 1400نفر از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم در مدینه آمادگی حرکت برای سفر عمره کردند و در محل ذوالحلیفه احرام بسته و تلبیه (لبیک اللهم لبیک ...) را شروع کردند. رسول الله صلی الله علیه وسلم جاسوسی برای تحقیق از احوال مکه فرستاد. مردم مکه با خبر شدند و با خود گفتند: ما هرگز اجازه نمی دهیم مسلمانان پای در مکه بگذارند، قبایل عرب را جمع کرده و مسلح شدند و با زن و فرزند بیرون آمده و نزدیکی های حدیبیه خیمه زدند و خالد بن ولید را که تا آن زمان مسلمان نشده بود در رأس سپاهی به سوی مسلمانان فرستادند. پیامبر اسلام نیز با گروه صحابه مسلح بودند و فرمودند: هر کس مانع از حرکت شما به سوی خانه خدا شد با او بجنگید. در هنگام حرکت در میدان حدیبیه شتر آنحضرت صلی الله علیه و سلم که "قصوا" نام داشت از حرکت باز ایستاد و زانو زد، آنحضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند: شتر را رها کنید، همان خدایی که فیل اصحاب فیل را نگه داشت او را از حرکت بازداشته است. رخ شتر را به سوی دیگر کردند و حرکت کردند و رسول الله صلی الله علیه وسلم به همراه اصحابش در محل دیگری همان نزدیکی ها اطراق کردند. آب اندکی آنجا بود که در نتیجه استعمال خشک شد، رسول الله صلی الله علیه وسلم عصای خود را در چاه زدند آب زیاد شد و فرمودند: امروز هر کس با ما مذاکره کند هر شرایطی برای صلح بنهد می پذیریم و صلح می کنیم. از آن طرف لشکر خالد به طرز معجزه آسایی از حمله کردن بازماند و در آن شب گروه 40 نفری مشرکین برای ترور آنحضرت صلی الله علیه وسلم شبیخون زدند و همگی دستگیر شدند، گروه دیگری برای نجات آنها آمد، اما شکست خورده و رفتند و در این میان یکی از صحابه نیز شهید شد.
رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وسلم حضرت عثمان رضی الله عنه را برای مذاکره با اهل مکه به مکه فرستاد. آنان موافقت نکردند و به عثمان گفتند: خودت می توانی طواف کنی اما ایشان قبول نکرد. مشرکان مکه حضرت عثمان را نگه داشتند و به رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر رسید که عثمان را شهید کرده اند. ایشان بسیار ناراحت شدند. کشتن دیپلمات در جهان قدیم نیز بر خلاف قانون بوده است. آنگاه رسول خدا به درخت تکیه کردند و از صحابه عهد گرفتند که برای خونخواهی عثمان تا آخرین نفس بجنگند. صحنه عجیبی بود. شور و هیجان عجیبی حاکم بود. شهادت عثمان و ممانعت از زیارت خانه خدا اصحاب پیامبر را به جوش آورده بود. یکی از صحابه عرض کرد: ای رسول خدا اگر عثمان زنده باشد از برکت این بیعت محروم می شود. آنحضرت صلی الله علیه وسلم دست راست خویش را بر دست چپ نهاد و فرمود: این دست محمد است و این دست عثمان. سبحان الله! این همه اعتماد. دست راست رسول الله در غیاب عثمان به جای دست عثمان قرار می گیرد. در این بیعت بسیار خجسته و مبارک که ذکرش در قرآن آمده است «إن الذین یبایعونک إنما یبایعون الله ید الله فوق أیدیهم» دست رسول الله پایین است و دست خدا بالاست و دست های صحابه در میان این دو دست است. چه قدر فضیلت و برتری و درجه عظیم نصیب صحابه در این بیعت شده است. خداوند از آنان اعلام رضایت کرد و فرمود: «لقد رضی الله عن المومنین إذ یبایعونک تحت الشجرة» مومنین عام است همگی را شامل می شود؛ ابوبکر، عمر، طلحه و زبیر و تمام افراد موجود را در برمی گیرد و این رضایت ابدی است و رضایت خداوند پس گرفته نمی شود چون او عالم الغیب است و می داند که این افراد تا پایان زندگی شان بر این بیعت استقامت می کنند و بر نمی گردند بر خلاف رضایت ما از کسی چون ممکن است فردا دوباره ناراض شویم چرا که از آینده اعمال آن شخص بی خبریم. این اعتقاد ما هست که صحابه مقرب ترین بندگان خدا در زیر آسمان و بالای زمین اند. آن روز حضرت عثمان رضی الله عنه درجه بسیار بزرگی کسب کرد و صلح حدیبیه یک امتحان بزرگ برای صحابه بود. همان گونه که توانستند با یقین و ایمان کامل برای جهاد بیعت کنند به همان ترتیب برای قبول کردن صلح حدیبیه استقامت کردند و توانستند شرایط سخت صلح را بپذیرند. پذیرفتن شرایط صلح برای صحابه بسیار سخت تر از صدها جنگ بود. برگشتن به مدینه بدون زیارت خانه خدا و قبول کردن آن مفاد، بسیار مشکل بود، اما آنان تابع امر خدا و رسولش بودند. از شرائط صلح نامه حدیبیه یکی این بود که هر فردی که از اهل مکه مسلمان می شد و به مدینه آمد باید مسلمانان او را به مشرکین تحویل دهند. پیامبر قبول کرد و فرمود: خداوند راهی برایش خواهد گشود. یکی دیگر از شرایط این بود که اگر مسلمانی مرتد شد و به مکه رفت لازم نیست اهل مکه او را به مدینه باز گردانند، پیامبر قبول کرده فرمود: به شخص مرتد نیازی نداریم. و شرط دیگر این که امسال به مدینه بر گردند و عمره را در سال آینده انجام دهند.
صحابه بر خلاف احساسات خود این مفاد را قبول کردند. حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه بسیار پریشان و غمگین شد و نزد رسول خدا آمد و عرض کرد: ای رسول خدا مگر شما پیامبر بر حق نیستید و مگر ما بر حق و آنان بر باطل نیستند، مگر خواب ندیده اید که به زیارت خانه خدا می رویم پس چرا این عهد نامه را قبول می کنیم؟! رسول گرامی اسلام فرمود: بله، اما ادای عمره در همین سال در خواب یقینی نشد و بنده پیامبر خدا هستم و این را بهتر می بینم. عمر قبول کرد و صحابه به مدینه برگشتند، آنگاه خداوند سوره مبارکه فتح را نازل فرمود: «إنا فتحنا لک فتحاً مبیناً» و این فتح مبین بود. فتح مبین فتح مکه نبود بلکه صلح حدیبیه بود. صلح با اهل مکه که بزرگترین و سرسخت ترین دشمنان اسلام بودند فرصتی بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم به خوبی از آن استفاده کرده و با ارسال نامه به پادشاهان ایران و روم و یمن و ممالک دیگر آنان را به اسلام دعوت دهد.
مولانا عبدالحمید در ادامه اظهار داشت: از فضایل دیگر حضرت عثمان رضی الله عنه سخاوت ایشان در جنگ تبوک بود. رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: چه کسی این لشکر را تجهیز می کند؟ حضرت عثمان رضی الله عنه برخاست و 100شتر با تجهیزات تقدیم کرد. بار دوم رسول خدا این درخواست را مطرح کرد، دوباره حضرت عثمان رضی الله عنه 100شتر با تجهیزات تقدیم نمود و برای بار سوم نیز 100شتر با تجهیزات به لشکر اسلام تحویل داد، پیامبر فرمود: از این به بعد عثمان هر کاری بکند به او ضرر نمی رسد و او مورد رضای الهی قرار گرفته است.
حضرت عثمان ذی النورین با دو دختر از دختران رسول خدا یکی پس از دیگری ازدواج کرد و در روایتی آمده است که آنحضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند: اگر40 دختر می داشتم یکی را بعد از دیگری در نکاح عثمان در می آوردم. این نهایت اوج اعتماد و محبت آنحضرت صلی الله علیه وسلم به حضرت عثمان بود.
حضرت عثمان رضی الله عنه از پول شخصی اش مسجد النبی را توسعه داد و چاه (بئر رومه) را که پیامبر برای خریدارش مژده بهشت داد خریداری کرد و در اختیار مسلمانان قرار داد. این مال مال مبارکی بود. عثمان مالهایش را در راه خدا با اخلاص خرج می کرد و او بهترین الگو برای ثروتمندان جهان است.
در خلافت ایشان که 12سال به طول انجامید پروژه ها و برنامه های صدیقی و فاروقی ادامه یافته و خدمات و فعالیتهای بسیار مهمی صورت گرفت.
خطیب جمعه مسجد مکی در ادامه موضوع گفت: دشمنان اسلام یهودیان و منافقان توطئه کردند و سیدنا عثمان را مظلومانه به شهادت رساندند. قاتلان عثمان رضی الله عنه به نام حج از خانه بیرون شدند و نزدیک مدینه اطراق کردند و خانه ایشان را محاصره کرده از وی خواستند استعفا دهد. ایشان با توجه به توصیه پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم که فرموده بود - کسانی می خواهند پیراهن را از تن شما در آورند اجازه ندهید- این درخواست را نپذیرفت و اجازه جنگ و درگیری را نیز به مسلمانان نداد و فرمود: من نمی خواهم در شهر پیامبر خونریزی شود. بالاخره ایشان که همواره با قرآن و تلاوت قرآن مأنوس بود به شهادت رسید و خون مبارکش بر قرآن بر روی کلمات «فسیکفیکهم الله» ریخت و این قرآن هنوز در موزه ها موجود است.
امام جمعه اهل سنت زاهدان در قمست دوم خطبه های جمعه به واقعه غدیر خم و فضایل حضرت علی اشاره کرده و فرمود: حضرت علی رضی الله عنه از جمله چهار شخصیت بزرگ اسلام بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم است و جزو خلفای راشدین و عشره مبشره است و از کودکی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم تربیت یافت. اوصاف زیاد و فضایل بسیاری از ایشان در احادیث بیان شده است که اینجا فرصت پرداختن به آنها نیست. اما مسأله غدیر که بسیاری از جوانان و دانشجویان درخواست بیان حقایقی در این زمینه نموده اند از این قرار است که: در حجة الوداع پس از اتمام مراسم حج، حجاج مناطق دیگر غیر از مدینه منوره از رسول الله صلی الله علیه وسلم جدا شده و به سوی مناطق خویش رفتند و فقط اهل مدینه با آنحضرت صلی لله علیه وسلم به سوی مدینه روانه شدند و حضرت علی به یمن رفته بود و از جانب ایشان زمزمه های اختلافی با مردم در مورد غنایم جنگی به آنحضرت صلی الله علیه وسلم رسید در حالی که حق با حضرت علی بود. آنحضرت در محل غدیر خم مردم مدینه را با اهل یمن در دوراهی یمن و مدینه جمع کرد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» هر کس من دوست اویم علی هم دوست اوست. بدین ترتیب رسول الله صلی الله علیه وسلم برائت و پاکی حضرت علی و بر حق بودن ایشان در مسأله غنایم جنگی را اعلام کرد، و تا این اندازه جریان صحیح و ثابت است و برداشت اهل سنت این است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد مسأله خلافت اگر چه به صورت اشاره ابوبکر صدیق را انتخاب کرده و ایشان را امام مردم در نماز قرار دادند و با امامت بقیه مخالفت کردند، اما انتخاب کامل و تعیین نهایی خلیفه را به رای و مشورت مردم موکول کردند چرا که این سرنوشت مردم است و اقتضای عقل نیز همین است. نبی را خدا تعیین می فرماید و خلیفه را مردم انتخاب می کنند و اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم علی را در غدیر خم به عنوان جانشین خویش انتخاب کرده بود حضرت علی به آن واقعه استدلال می کرد و برای یک بار هم می گفت پیامبر مرا در غدیر خم خلیفه خویش تعیین کرد چرا نمی پذیرید؟ نه علی این ادعا را کرد و نه خاندان علی برای یک بار هم به واقعه غدیر استدلال نکردند.
ثانیاً: اگر چنین امری توسط پیامبر صورت گرفته بود هرگز امکان نداشت صحابه با گفته پیامبر مخالفت کنند. آنانی که در سخت ترین شرایط در غارها و در زیر بارش تیرها و نیزه ها و در سایه شمشیرها و... کاملاً مطیع رسول الله صلی الله علیه وسلم بودند چگونه امکان داشت به خاطر جاه و مقام دنیوی با گفته و دستور آنحضرت صلی الله علیه وسلم مخالفت کنند؟!
مولانا عبدالحمید در ادامه سخنان خویش اظهار داشت: ما معتقدیم این اختلافات هیچ سودی برای ما ندارند و آنان کسانی بودند که از دنیا رفته اند «تلک امة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم و لاتسئلون عما کانوا یعملون». چرا برای تاریخی که 1400سال پیش اتفاق افتاده ما امروز اختلاف می کنیم؟ دیگران چه خواهند گفت؟ امروزه در قدرت و اختیار کسی نیست که تاریخ گذشته را تغییر دهد و از نو حوداث را رقم زند. ما باید خودمان را اصلاح کنیم و از سیرت آنان اتباع و پیروی کنیم. امروز مسلمانان زیر هجوم دشمنان اسلام اند. ما باید از اسلام و از اصل دین دفاع کنیم. نباید مسلمانان احساسات مذهبی یکدیگر را تحریک کنند.
صحابه کسانی هستند که احسان و منتشان بر دوش همه مسلمانان جهان گرانی می کند و احترام همه آنها بر ما واجب است و محبت با آنان وظیفه ماست، حداقل اگر محبت نکردیم بی احترامی نکنیم. این توصیه بنده به همه شنوندگان است که اگر شما نتوانستید با صحابه واهل بیت پیامبر محبت کنید حداقل بغض و کینه نداشته باشید و اگر تعریف نکردید حداقل توهین نکنید.