مسئله امامت، یکی از مهمترین مسائل اختلافی بین اهلسنت و اهلتشیع میباشد که هر کدام از این دو فرقه دلایلی برای اثبات ادعای خود دارند و مسأله خلافت حضرت علی رضیاللهعنه از مهمترین ثمرات این اختلاف است که اهلتشیع از حدیث غدیر بر امامت حضرت علی استدلال میگیرند، اما اهلسنت آن را به عنوان تاکید محبت صحابه با حضرت علی رضی الله عنه میدانند.
نزد اهلتشیع، امامت، یکی از اصول دین بشمار میآید، به طوری که بدون اعتقاد به امامت، ایمان را ناقص میدانند. اصول دین نزد آنان پنج چیز است:1- توحید2- عدل3- نبوت4ـ امامت 5- معاد. [تحفة العوام المقبول ص 18].
درحالی که از نظر جمهور اهلسنت و جماعت، امامت جزء عقاید نیست، بلکه حکمی مهم، از احکام شریعت میباشد. از نظر اهلسنت برای به اجرا درآوردن شریعت اسلامی، یکی از وظایف عامه مسلمین این است که از میان خود، فردی را که اهلیت، صلاحیت و سایر شرایط رهبری را داشته باشد به عنوان رئیس و سرپرست انتخاب کنند تا وی احکام و قوانین شریعت را به طور فراگیر در جامعه پیاده نماید.
نتایج این اختلاف
۱- نزد اهلسنت، شخصی که دارای صلاحیت لازم باشد، از طرف عموم مسلمانان به عنوان امام تعیین میشود، اما نزد اهلتشیع تعیین امام بر خدا واجب است.
۲- نزد اهلسنت، اهلیت و صلاحیت برای امام ضروری است، اما عصمت لازم نیست، اما نزد اهلتشیع امام باید معصوم باشد.
۳- از دیدگاه اهلسنت، امام باید در جامعه ظاهر باشد تا مردم برای رفع مشکلات خود به وی مراجعه کنند، اما نزد اهلتشیع امام میتواند از دید مردم مخفی باشد.
۴- نزد اهلسنت، امام باید دارای قدرت و حکومت باشد، اما نزد اهلتشیع داشتن حکومت و اقتدار برای امام الزامی نیست.
۵- اهلسنت با وجود اعتراف به اهلیت و فضایل حضرت علی رضیاللهعنه ایشان را خلیفه بلافصل رسولالله صلیاللهعلیهوسلم نمیدانند و معتقدند که در رتبه چهارم خلفای راشدین قرار دارد، اما اهلتشیع قائل به بلافصل بودن خلافت حضرت علی رضیاللهعنه میباشند.
۶- اهلسنت بیعت تمام صحابه و تابعین را که با خلفای ثلاثه (ابوبکر، عمر، عثمان رضیاللهعنهم اجمعین) صورت گرفته است، صحیح و برحق میدانند، اما اهلتشیع این بیعت را نوعی غصب و بیعت کنندگان (صحابه) را غاصب میدانند.( العیاذ بالله)
امامت بلافصل حضرت علی رضیاللهعنه
نکته قابل ذکر در این موضوع این است که آیا رسولالله صلیاللهعلیهوسلم حضرت علی رضیاللهعنه را خلیفه و جانشین خودشان معرفی کردند و حضرت علی خلیفه بلا فصل محسوب میشود؟.
برای اثبات این موضوع، اهلتشیع مهمترین آیهای که از آن استدلال میگیرند، آیه 67 سوره مائده میباشد:
« یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک و إن لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس إن الله لایهدی القوم الکافرین».
درمورد تفسیر این آیه در تفاسیر اهلتشیع آمده که این آیه قبل از خطبه غدیرخم نازل شده است. همچنین در این تفاسیر آمده است که آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم بنابر دلایلی، از ابلاغ امامت حضرت علی هراس داشتند تا اینکه این آیه نازل شد و به آنحضرت دستور داده شد که امامت حضرت علی رضیاللهعنه را در بین مردم اعلام نماید. لذا آنحضرت بعد از نزول این آیه در تاریخ 18 ذیالحجه سال دهم هجری در محلی بنام "غدیرخم" امامت حضرت علی را اعلام کردند. [کشف الاسرار ص 164، حق الیقین ص 139].
تفسیر آیه از دیدگاه اهلسنت
اهلسنت ضمن اینکه به همه فضایل حضرت علی و صلاحیت ایشان برای امامت و قیادت مسلمانان اعتراف دارند، هیچگاه دچار غلو نشده و صحابه و دیگر شخصیتهای دینی را در همان چارچوبی که قرآن و حدیث آنان را معرفی کرده، شناخته و معرفی مینمایند.
توجه به نکات زیر، نادرست بودن اثبات امامت بلافصل حضرت علی رضیاللهعنه را از این آیه واضح میکند:
۱- در این آیه، نه ذکری از حضرت علی است و نه حرفی از امامت. بلکه بطور کلی به رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم دستور داده شده که در تبلیغ احکام دین از هیچ کوششی دریغ نورزند و از تصدیق و تکذیب کفار، هراسی نداشته باشند، زیرا هدایت و ضلالت در دست الله تعالی میباشد.
۲- اگر امامت بلافصل حضرت علی رضیاللهعنه را پیامبر به امت رسانیده باشند، چگونه ممکن است امت بر آن حکم عمل نکند یا حداقل به هنگام اختلاف از آن حکم استدلال نشود. در حالی که پس از وفات رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم صحابه کرام درسقیفه بنیساعده گرد هم آمدند و دلایل مختلفی برای خلافت بیان کردند، اما هیچ کدام از آنان نص عقیده امامت را مطرح نکرد و در دوران خلافت عمر و عثمان رضیاللهعنهما نیز که انتخاب خلیفه با شوری صورت گرفت و خود حضرت علی نیز از اعضای آن بود هیچگاه ذکری از نص امامت به میان نیامد؟! لذا این ادعا، ادعای محض و بدون دلیلی است که هیچکدام از صحابه و اهلبیت، نه قایل به آن بودند و نه ناقل آن.
۳- از روایاتی که علامه ابنجریر طبری، امام ثعالبی، امام فخرالدین رازی، علامه قرطبی، علامه آلوسی و جمهور مفسرین از حضرت عبدالله بنشفیق، حضرت عائشه و عبدالله بنعباس رضیاللهعنهم نقل کردهاند، معلوم میشود که این آیه مدتها قبل از حجة الوداع نازل شده است. اکثر مفسرین این آیه را مدنی گفتهاند.
علامه قرطبی مینویسد: دلیل مدنی بودن این آیه، روایتی است که امام مسلم در صحیح خود از حضرت عائشه نقل میکند، حضرت عائشه میفرماید: پس از آمدن به مدینه آنحضرت در یکی از شبها فرمودند: کاش یکی از اصحاب نگهبانی میداد. حضرت عائشه رضیاللهعنها میفرماید: دراین هنگام صدای شمشیرها را شنیدم. رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم پرسیدند: شما که هستید؟ پاسخ دادند : سعد و حذیفه هستیم و برای نگهبانی از شما آمدهایم. رسولالله صلیاللهعلیهوسلم به خواب رفتند به طوری که صدای خواب ایشان شنیده میشد. در همین زمان آیه «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک...» نازل شد.
آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم سر از خیمه پوستی بیرون آورده فرمودند: ای مردم! برگردید، زیرا الله تعالی مرا حفاظت میکند. [تفسیر قرطبی6/244]
علامه آلوسی بعد از بحث طولانی در مورد خطبه غدیرخم در خاتمه مینویسد: از روایاتی که دلالت بر شأن نزول این آیه میکند - بالفرض صحت آن روایات- فقط فضیلت حضرت علی رضیاللهعنه ثابت میشود که حضرت علی محبوب مومنین است و ما (اهلسنت) هرگز منکر فضیلت ایشان نیستیم و بلکه هرکس فضیلت حضرت علی و محبوبیت ایشان را انکار کند او را ملعون میدانیم. [روح المعانی 6/197]
۴- در مورد تفسیر«والله یعصمک من الناس إن الله لایهدی القوم الکافرین» علامه فخرالدین رازی میفرماید: در مورد این آیه بهترهمین است که بر حفاظت از مکر و فریب یهودیان و مسیحیان حمل کرده شود، زیرا در آیات قبلی و بعدی، مخاطب قرآن، یهودیان و مسیحیان است. لذا توجیه آیه به مواردی که آن را از سیاق و سباق منفک و منقطع گرداند، ممتنع به نظر میرسد. [تفسیر کبیر 12/50]
خلاصه اینکه با توجه به الفاظ، ترجمه، سباق و سیاق و روایات شأن نزول آیه، ثابت نمودن عقیده امامت بلافصل حضرت علی رضیاللهعنه از این آیه، نوعی تحریف معنوی در قرآن کریم تلقی میشود.
حال بعد از بررسی مختصر آیهای که بر خلافت بلافصل حضرت علی رضیاللهعنه از آن استدلال گرفته شده، احادیث و روایاتی که بر این موضوع حمل کرده شده را نقل و مورد بررسی قرار میدهیم.
از مهمترین و بارزترین روایاتی که در این موضوع استدلال گرفته شده حدیث غدیرخم است که بنام «حدیث موالات» نیز یاد میشود می باشد.
در این مقاله مختصر، این حدیث را از لحاظ سند، الفاظ، معانی، شأن ورود و تشریح آن در پرتو دیگر احادیث و کلام محدثین و مؤرخین مورد بررسی قرار میدهیم.
حجة الوداع
یکی از مهمترین وقایع حیات پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم واقعه حج بیت الله الحرام میباشد که به"حجة الوداع" معروف است. در این سفر (حجة الوداع) آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم در مکانهای مختلف، خطبههایی ایراد فرموده و در آنها اصول بنیادی دین و عوامل اتحاد امت را گوشزد نمودند. آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم در خطبه تاریخی حجة الوداع که در میدان عرفات ایراد کردند، امور اساسی دین اسلام را متذکر شدند.
هنگام بازگشت از حجة الوداع کنار تالابی بین مکه و مدینه، نزدیک "جحفه" زیر سایه درختان اتراق کردند. این منطقه معروف به "وادی خم" و "غدیرخم" بود و پیامبر در این منطقه خطبهای ایراد کردند که بنام «حدیث غدیر» مشهور گشت. این خطبه در روز یکشنبه 18 ذیالحجه ایراد شد.
الفاظ خطبه حجة الوداع
خطبه و حدیث غدیر درکتب اهلسنت به شیوههای مختلف و با الفاظی گوناگون نقل شده است که بصورت گذرا آنها را بررسی میکنیم:
۱- صحیح بخاری: در صحیح بخاری، این خطبه منقول نیست. البته روایتی در بخاری موجود است که به سبب بیان این خطبه اشاره دارد. در آن روایت آمده است که حضرت بریده اسلمی رضیاللهعنه میفرماید:« رسولالله صلیاللهعلیهوسلم حضرت علی رضیاللهعنه را به طرف خالد بن ولید رضیاللهعنه فرستاد تا اموال خمس را بیاورد. حضرت بریده میگوید: من از حضرت علی ناراحت بودم. در همین دوران حضرت علی با کنیزی که از مال غنیمت بود، همخوابی کرده و غسل نمود. من به خالد گفتم: او - حضرت علی - را نمیبینی چکار میکند؟! وقتی نزد پیامبر صلیاللهعلیهوسلم حاضر شدیم شکایت خود را نزد آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم مطرح کردم. آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: آیا با علی کدورت داری؟ عرض کردم: بله، آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: با او کدورت نداشته باش؛ چرا که حق او در مال خمس بیشتر از آن بوده است». [بخاری ج 2]
۲- صحیح مسلم: درصحیح مسلم این خطبه با این الفاظ آمده است: «أما بعد: أیها الناس أنا بشر یوشک أن یأتی رسول ربی فاجیب و أنا تارک فیکم الثقلین أولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا کتاب الله و استمسکوا به، فحث علی کتاب الله و رغب فیه ثم قال و أهلبیتی! أذکرکم الله فی أهلبیتی، أذکرکم الله فی أهلبیتی، أذکرکم الله فی أهلبیتی». [صحیح مسلم3/521]
ترجمه: «بعد از حمد وسلام، هان ای مردم! من هم انسان هستم، به زودی پیک پروردگار- ملک الموت- فرا میرسد و من دعوتش را لبیک میگویم، دو چیز گرانبها را درمیان شما میگذارم. اول کتاب خدا - قرآن - که سراسر هدایت و نور است». آنگاه مردم را نسبت به قرآن ترغیب دادند سپس فرمودند: «و دوّمی اهلبیتم است درمورد اهلبیتم خدا را بیاد داشته باشید! درمورد اهلبیتم خدا را بیاد داشته باشید! درمورد اهلبیتم خدا رابیاد داشته باشید!».
۳- ترمذی: در سنن ترمذی روایتی از حضرت زید بن ارقم رضیاللهعنه هست که رسولالله صلیاللهعلیهوسلم فرمودند:«من کنت مولاه فعلی مولاه».
۴- ابن ماجه: در سنن ابن ماجه حدیث غدیرخم از حضرت براءبن عازب رضیاللهعنه روایت شده است، میفرمایند: «ما همراه رسولالله صلیاللهعلیهوسلم از سفر حج برمیگشتیم، در میان راه برای ادای نماز توقف کردیم بعد از ادای نماز آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم دست حضرت علی رضیاللهعنه را گرفته فرمودند: «ألست أولی بالمومنین من أنفسهم؟ قالوا: بلی، قال: ألست أولی بکل مومن من نفسه؟ قالوا: بلی، قال: فهذا ولی من أنا مولاه، اللهم وال من والاه، اللهم عاد من عاداه».
ترجمه: «آیا من از جان مومنان در نزد آنان محبوبتر نیستم؟ (صحابه) عرض کردند: البته که هستید، باز فرمودند: آیا من نسبت به هر مومنی از جانش محبوبتر نیستم؟عرض کردند: البته که هستید، فرمودند: پس این - علی - محبوب آن کسی است که من محبوب اویم، بارالها! دوست بدار دوستدارانش را و دشمن بدار دشمنانش را.
۵- نسایی: در "السنن الکبری للنسایی" خطبه غدیر به شرح زیر روایت شده است:
«حضرت زید بن ارقم میفرماید: زمانی که رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم از حجة الوداع برمیگشتند، در غدیرخم فرود آمده سپس فرمودند: «کأنی قد دعیت فأجبت، إنی ترکت فیکم الثقلین، أحدهما أکبر من الاخر، کتاب الله وعترتی أهلبیتی، فانظروا کیف تخلفونی فیهما»، فانهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض، ثم قال: «إن الله مولای وأنا ولی کل مومن، ثم أخذ بید علی فقال: من کنت ولیه فهذا ولیه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه».
ترجمه: «گویا من دعوت شدهام و دعوت را اجابت نمودهام - کنایه ازقرب وفات آن حضرت میباشد - در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم که یکی بزرگتر از دیگری است: کتاب خدا و عترتم، یعنی اهلبیتم را. در مورد چگونگی برخورد با آنها بعد از من مواظب باشید، زیرا این هر دو، تا کنار حوض کوثر که به من برسند از یکدیگر جدا نخواهند شد. سپس فرمودند: خداوند محبوب من و من محبوب هر مومن هستم». سپس دست حضرت علی را گرفته فرمودند: «هرکس من محبوب او هستم، علی محبوب اوست، پروردگارا! هرکه با او محبت ورزد، تو با او محبت کن، و هرکس با او دشمنی میکند، تو نیز با او دشمن باش».
دکتر محمد جواد مشکور که یکی از محققین اهلتشیع میباشد، مینویسد: در اواخر ذیالقعده سال دهم هجری پیامبر خدا صلیاللهعلیهوسلم با تعداد زیادی از یارانش برای ادای فریضه حج به مکه رفتند، حضرت علی رضیاللهعنه که در این زمان از یک مأموریت جنگی از یمن برگشته بود، شخصی را به جای خود بر لشکریان خویش گمارده، به رسول خدا پیوست، لشکریانی که از یمن آمده بودند، غیبت او را مغتنم شمرده از مال غنیمت، مقداری لباس برداشته و پوشیدند. پس از ادای مراسم حج حضرت علی بازگشت و چون لشکریان را در آن حال دید، برآشفت و به جانشین خود گفت: چرا ایشان بدون اجازه من این جامهها را پوشیدهاند؟ وی عرض کرد: من این جامهها را بر آنان پوشانیدم تا آراسته و زیبا باشند، حضرت علی رضیاللهعنه دستور داد تا جامهها را از تن بیرون کنند، لشکریان از حضرت علی رضیاللهعنه سخت برنجیدند وشکایت پیش رسول خدا بردند، پیامبر برای فرونشاندن این فتنه برخاست و خطبهای ایراد فرموده، در آن میان فرمود: «ای مردم از علی شکوه نکنید، به خدا قسم وی در امری که مربوط به خدا و در راه حق باشد سختگیرتر از آنست که بتوان از او گله کرد». پس از ادای مراسم حج، رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم با اردوی خود به سوی مدینه بازگشت.
در هجدهم ذیالحجه سال دهم هجری در راه، به آبگیری بنام "غدیرخم" که نزدیک محلی بنام "جحفه" بود رسید، مسلمانان در آنجا از شتران خود فرود آمدند تا چندی بیاسایند....... سپس پیامبر، خطبهای ایراد فرمودند و بعد از خطبه در حق حضرت علی رضیاللهعنه فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه». همه عامه و خاصه (سنی وشیعه) این حدیث را نقل کردهاند، منتها محدثان عامه، آن را مربوط به ناراضگی لشکریان علی از او میدانند و محد ثان شیعه، مربوط به جانشینی او. [تاریخ شیعه و فرقههای اسلامی]
همچنین ابوالفتوح رازی از علمای اهلتشیع، علت نارضایتی بعضی ازصحابه با حضرت علی را بیان کرده و مینویسد: ایشان - عدهای از حاضران در حجة الوداع - شکایت حضرت علی را با رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم کردند از آنچه در دلشان بود. رسولالله صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: علی صواب کرده. و چون آنان از کینه و بددلی نسبت به علی خودداری نکردند، رسولالله صلیاللهعلیهوسلم به خبر آمده و طی خطبهای فرمودند: «إرفعوا ألسنتکم عن علی، فإنه خشن فی ذات الله، غیر مداهن فی دینه»؛ (زبانتان را از علی کوتاه کنید که او مرد درشتی است در ایمان به ذات خدا، و در دین خدا مداهنه نمیکند). مردمان چون خشم رسولالله و مبالغه او بدیدند، زبان کوتاه کردند، چون رسول خدا حج بگذارد و برگشت، در راه به جایی رسید آنرا "غدیرخم" گویند، خطبهای بلیغ برای مردم خواند و تمام احکام خدا را که قبلا به مردم رسانیده بود، دوباره بازگو کرد و در آخر خطبه، حدیث «من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» برای رفع کدورت و غرض ایجاد محبت او در قلب مسلمانان بیان فرمود.[تفسیر ابوالفتوح، سوره مائده، ص191]
تحقیق لغوی
در روایاتی که در آنها خطبه غدیرخم ذکر شده، آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم فضیلت حضرت علی را در قالب الفاظی مانند "ولی، اولی، مولی" بیان فرمودند. لفظ "ولی" باشد یا "مولی" یا "أولی"، هر سه از ولایت گرفته شدهاند. ولایت در زبان عربی به معنای قرب، تعلق و دوستی میآید. [مفردات القرآن: راغب اصفهانی]
همچنین "ولی" در زبان عربی به معنای یاور، دوست، محب و محبوب نیز بکار میرود که جمع آن "أولیاء" میآید. «ولی» با این معانی در قرآن در حق خداوند «الله ولی الذین امنوا» و در حق مومنین «ألا إن أولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون» بکار رفته است.
لفظ "مولی" به سبب کثرت معانی، در احادیث مختلف، به معانی مختلف استعمال شده است. علامه ابن اثیر در لغتنامه مشهور خود "النهایة فی غریب الحدیث" در توضیح لفظ "مولی" مینویسد: «وهو اسم یقع علی جماعة کثیرة فهو: الرب، والمالک، والسید، والمنعم، والمعتق، والناصر، والمحب، والتابع، والجار، وابن العم، والحلیف، والعقید، والصهر، والعبد، والمعتق، والمنعم علیه، وأکثرها قد جاءت فی الحدیث فیضاف کل واحد إلی الحدیث الوارد فیه.... ومنه الحدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» یعمل علی أکثر الأسماء المذکورة»؛( لفظ - مولی - اسمیاست که بر معانی مختلف مانند: پروردگار، مالک، سردار، محسن، آزادکننده، یاور، محبت کننده، فرمانبردار، همسایه، پسرعمو، هم پیمان، عقدکننده، داماد، غلام، غلام آزادشده، و احسان شونده( کسی که مورد احسان قرار می گیرد) اطلاق میشود که بیشتر این معانی در احادیث بکار رفته است و مطابق با اقتضای آن حدیث، معنای مناسب، مراد گرفته میشود، مثلا در حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» بر اکثر معانی مذکوره، محمول میشود.
معنای "أولی" در عربی، أقرب {قریبتر}و أحق {حقدارتر} میآید. چنانکه در قرآن کریم آمده است «إن أولی الناس بإبراهیم للذین اتبعوه وهذا النبی والذین أمنوا والله ولی المومنین». براستی کسانی به ابراهیم قریبتر و لایقتراند که از وی و این پیامبر (محمد صلیاللهعلیهوسلم) و ایمان آورندگان، پیروی میکنند و خداوند دوست مومنین است». در این آیه، "أولی" را به معنای حاکم گرفتن، ممکن نیست.
لذا با توجه به معانی لفظ "مولی" در پرتو آیات و احادیث و در نظر گرفتن سباق و سیاق و شأن ورود حدیث، به هیچ وجه نمیتوان از این جمله، امامت و خلافت را ثابت نمود.
توجه به واقعات و روایات صحیح و مستند، دلایل واضحی است بر اینکه نه حدیث غدیر بیانگر خلافت بلافصل حضرت علی است و نه حضرت علی رضیاللهعنه این ادعا را داشتهاند.
بعنوال مثال از روایتی که در صحیح بخاری آمده، واضح میشود که حدیث موالات، هیچ ارتباطی به مسئله خلافت ندارد، در این روایت آمده: «إن عبدالله بن عباس أخبره ان علی بن ابیطالب خرج من عند رسولالله صلیاللهعلیهوسلم فی وجعه الذی توفی فیه فقال الناس: یا أبا الحسن کیف أصبح رسولالله صلیاللهعلیهوسلم؟ فقال: أصبح بحمد الله بارئاً، فأخذ بیده عباس بن عبد المطلب فقال له: أنت والله عبدالعصا وإنی لأری إلی رسولالله صلیاللهعلیهوسلم یتوفی من وجعه هذا، إنی لأعرف وجوه بنیعبدالمطلب عند الموت، إذهب بنا إلی رسولالله صلیاللهعلیهوسلم فلنسأله فی من هذا الامر، إن کان فینا علمنا ذلک وإن کان فی غیرنا علمناه فاوصی بنا، فقال علی: إنا والله لئن سألناها رسولالله صلیاللهعلیهوسلم فمنعناها لا یعطیناها الناس بعده، وإنی والله لا أسألها رسولالله صلیاللهعلیهوسلم»؛( ترجمه: حضرت عبد الله بن عباس میفرمایند: در مرض الوفات رسولالله صلیاللهعلیهوسلم حضرت علی از نزد آن حضرت بیرون آمد. مردم پرسیدند: ای ابوالحسن! حال رسولالله صلیاللهعلیهوسلم چطور است؟ جواب داد: الحمد لله خوب است. حضرت عباس بن عبدالمطلب رضیاللهعنه دست حضرت علی رضیاللهعنه را گرفته، فرمود: قسم به خدا که تو بعد ازسه روز مورد نافرمانی قرار میگیری! و من گمان میکنم پیامبر در همین مریضی وفات میکنند، زیرا من چهره نوادگان عبدالمطلب را در لحظه مرگ تشخیص میدهم، لذا نزد پیامبر رفته و از ایشان در مورد امر خلافت سوال کنیم، اگر خلافت حق ما باشد که معلوم خواهد شد واگر حق دیگران باشد باز هم معلوم خواهد شد و پیامبر درباره ما به آنها وصیت خواهد کرد. حضرت علی رضیاللهعنه جواب داد: به خدا قسم اگر در مورد این موضوع از پیامبر سوال کنیم و ایشان ما را از آن منع فرماید، بعد از آن هرگز مردم، این حق را به ما نخواهند داد، لهذا هرگز درباره این موضوع از پیامبر سوال نمیکنم).
از این حدیث به خوبی معلوم میشود که گفتگوی حضرت عباس و حضرت علی رضیاللهعنهما، سه روز قبل از رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم بوده است، در حالی که خطبه غدیر، سه ماه قبل از وفات آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم ایراد شده بود. اگر در خطبه غدیر خلافت بلافصل حضرت علی رضی الله عنه اعلام شده بود چه نیازی به پرسیدن حضرت عباس بود؟ و چرا حضرت علی رضیاللهعنه در جواب حضرت عباس نفرمود: خلافت و امامت من که سه ماه قبل در غدیرخم اعلام شده و نیازی به پرسیدن نیست؟!.
این گفتگو ضمن اثبات بیارتباطی خطبه غدیرخم با مسأله خلافت، مؤید این اصل اهلسنت نیز میباشد که تعیین خلیفه و امام بر عهده امت میباشد.
همچنین از حضرت حسن مثنی - حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب - سوال شد که آیا در حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» تصریحی به امامت (خلافت) حضرت علی شده است؟. ایشان در جواب فرمودند: «أما والله لو یعنی النبی صلیاللهعلیهوسلم بذلک الإمارة والسلطان لأفصح لهم به، فإن رسولالله صلیاللهعلیهوسلم کان أنصح الناس للمسلمین، ولقال لهم: یا أیها الناس هذا ولی أمری والقائم علیکم بعدی فاسمعوا له وأطیعوا، ما کان من هذا شیء، فوالله لئن کان الله و رسوله اختارا علیا لهذا الأمر ثم ترک علی أمرالله و رسوله لکان علی أعظم الناس خطیئة». [الصواعق المحرقة ص48، حاشیه العواصم من القواصم ص168، روح المعانی6\195]
ترجمه: قسم به خدا اگر مراد رسول اکرم از این - خطبه - امارت یا حکومت میبود، حتما آن را به صورت واضح بیان میفرمودند، زیرا آن حضرت خیرخواهترین انسان در حق مسلمانان بودند، لذا- حتما- به آنان به صورت واضح میفرمود: ای مردم! این شخص بعد از من، حاکم و سرپرست شما خواهد بود، پس حرفش را گوش کرده، از او اطاعت کنید. اما- آن حضرت- هرگز چنین جملهای نفرمودند. به خدا قسم! اگر خدا و رسولش، علی رضیاللهعنه را برای این امر- خلافت - انتخاب کرده باشند و با وجود این، باز هم علی رضیاللهعنه دستور خدا و رسول را نادیده گرفته باشد، هر آینه علی خطاکارترین مردم خواهد بود.(معاذ الله من ذلک).
چرا؟!...چرا؟!...
اگر واقعه غدیرخم بر امامت و خلافت حمل شود، چراهایی را به دنبال خواهد داشت که جوابی غیر از قبول کردن برداشت اهلسنت ازاین حدیث، نخواهد داشت. مثلا:
۱- چرا رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم حکم مهمیمانند امامت را- که بنابر عقیده اهلتشیع یکی ازاصول دین میباشد- در روز عرفه یا در دومین روز منا، که جمعیتی بالغ بر یکصد و بیست و چهارهزار نفر اطراف آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم موج میزد اعلام نفرمود تا همه قبایل آن را بشنوند؟!.
۲- چرا رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم حکم مهم استخلاف را با الفاظی که دارای معانی متعدد میباشند، بیان نمودند و به جای آن از الفاظی مانند: حاکم، امیر، خلیفه، والی، و... استفاده نکردند؟! آیا عدم وضوح در کلام پیامبر، مغایر با فرموده خداوندی «إنما علی رسولنا البلاغ المبین» نمیباشد؟!.
۳- چرا آیه «ألیوم أکملت لکم دینکم وأتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الإسلام دینا» که بیانگر تکمیل دین است، قبل از واقعه غدیرخم و تعیین خلیفه و امام، نازل شد؟!. (مطابق عقیده اهلتشیع بدون امامت، دین تکمیل نمیشود)
۴- چرا آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم درطول سه ماه که بعد از واقعه غدیرخم درقید حیات بودند، حتی یک بار اشارهای هم به خلافت بلافصل حضرت علی نکردند؟!.
علاوه بر توجه در مطالب گفته شده موارد زیر نیز در اثبات عقیده و برداشت اهلسنت، قابل تأمل میباشند:
اول: درنهج البلاغه شرح ابن ابی الحدید جلد 7خطبه 91، جملهای از حضرت علی رضیاللهعنه آمده که فرمودهاند: «دعونی والتمسوا غیری و إن ترکتمونی فأنا کأحدکم و لعلی أطوعکم و أسمعکم لمن ولیتموه أمرکم و أنا لکم وزیر خیرلکم منی أمیرا»؛ (مرا رها کرده و کسی دیگر را جستجو کنید، اگر مرا رها کنید من هم یکی از شما خواهم بود و شاید از شما هم فرمانبردارتر باشم و اگر من بعنوان وزیر(مشاور) باشم بهتراست از اینکه امیر باشم).
در این خطبه، حضرت علی رضیاللهعنه مقام وزارت را برای خود انتخاب میفرماید، درحالی که اگر به امر خدا و رسول خلیفه شده باشد، حق تخلف را ندارد. «وما کان لمؤمن و لا مؤمنة إذا قضی الله ورسوله امراً أن یکون لهم الخیرة من أمرهم و من یعصی الله ورسوله فقد ضل ضلال مبیناً» [احزاب: 36] (و برای هیچ مرد و زن مومنی مناسب نیست که بعد از فیصلۀ خدا و رسولش، خود را صاحب اختیار بدانند).
دوم: درنهج البلاغه خطبه 37 حضرت علی رضیاللهعنه میفرماید: من به موجب عهد و میثاقی که در گردن داشتم، با خلفا بیعت کردم.
کسی که خودش خلیفه باشد، چگونه ممکن است برای بیعت با دیگران عهد و میثاق ببندد؟!.
سوم: اگرخلافت خلفای ثلاثه، نوعی غصب بوده و حضرت علی رضیاللهعنه مخالف آنها میبود، هرگز خود را به عنوان وزیر و مشاور آنها معرفی نمیکرد. در تاریخ ابن اثیر 3/55 نقل شده که حضرت علی رضیاللهعنه در مسایل پیچیده به عنوان بهترین مشاور حضرت عمر رضیاللهعنه به شمار میآمد.
سید امیرعلی مؤرخ معروف شیعه مینویسد: «آن زمامدار بزرگ یعنی عمر، اعتمادی که درخلافت خود، به شخص حضرت علی داشت، تا این حد بود که هر وقت به خارج سفر میکرد، او را در مدینه کفیل و یا قائم مقام خودش تعیین مینمود». [تاریخ عرب و اسلام ص:54]
چهارم : هنگامی که از حضرت علی رضیاللهعنه در آخرین لحظات زندگی خواسته شد تا برای خودش جانشینی تعیین کند فرمودند: رسولالله صلیاللهعلیهوسلم بعد از خودش، کسی را بعنوان جانشین تعیین نفرمود، لذا من هم بعد از خودم جانشین تعیین نمیکنم. اگر خداوند اراده خیر بر بندگانش داشته باشد آنان را بر بهترین افرادشان جمع خواهد کرد، همانطور که بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوسلم امت را بر بهترین افرادشان یعنی ابوبکر رضیاللهعنه جمع کرد.
پنجم: در برخی کتب اهل تشیع روایتی موجود است مبنی بر اینکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم در مورد حضرت علی رضیاللهعنه میفرمایند:«علی مع الحق و الحق مع علی». علی با حق و حق با علی است، یعنی حضرت علی هیچ وقت مرتکب عمل خلاف نمیشود، و باز خود حضرت علی درخطبه 91 نهج البلاغه میفرماید: به خدا سوگند من طالب خلافت نیستم، من ریسمان میثاق با پیامبر را برگردن دارم که هرکس خلیفه شود، من با او بیعت کنم. من وزیر باشم بهتر است از اینکه امیر باشم.
با وجود این فرموده حضرت علی رضیاللهعنه و تأیید حقانیت ایشان از جانب پیامبر صلیاللهعلیهوسلم در تمام حالات، آیا عملکرد حضرت علی رضیاللهعنه درمقابل خلافت خلفای ثلاثه (ابوبکر و عمر و عثمان) دلیلی بر حقانیت خلافت آنها نمیباشد؟ و آیا این واکنش حضرت علی، واکنشی برحق نیست؟ مگر غیر از این است که «علی مع الحق و الحق مع علی»؟.
لذا اگر حضرت علی رضیاللهعنه کوچکترین دلیلی را در قرآن یا حدیث بر خلافت خود سراغ میداشت و خود را از جانب خدا و رسول، خلیفه میدانست هرگز از امر خدا و رسول امتناع نمیورزید و به هر قیمتی دستور خداوند را عملی میکرد و همان طورکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم بدون اعتنا به کشته شدن، در برابر انبوه کفار، نبوت خود را اظهار نمود، حضرت علی نیز امامت خود را اظها ر مینمود. بصیرت و مصلحتنگری حضرت علی رضیاللهعنه از خدا و رسول بالاتر نبود. علی رضیاللهعنه از امر خدا و رسول سرپیچی نمیکند، علی رضیاللهعنه ترک واجب نمیکند، علی رضیاللهعنه از بشر نمیترسد، علی رضیاللهعنه از بذل جان نمیهراسد، علی رضیاللهعنه زیر بار ظلم نرفته و وزیر ظالم نمیشود، علی رضیاللهعنه از غاصب تمجید نمیکند و 25 سال پشت سر او نماز نمیخواند و دختر خود را در عقد و نکاح ظالم درنمیآورد.علی رضیاللهعنه حیدر کرار است، علی صاحب ذوالفقار است، علی رضیاللهعنه اسدالله الغالب است، علی رضیاللهعنه آتش پیکار را بر تحمل عار ترجیح میدهد، علی رضیاللهعنه مرگ باعزت را خوشتر از زندگی با ذلت میداند.
لذا با تمام این دلایل و تفاصیل و با شناختی که ما از حضرت علی و دیگر اصحاب راستین پیامبر صلیاللهعلیهوسلم داریم، محال است که از واقعه غدیرخم به عنوان اهرمی برای نسبت دادن اختلاف و دودستگی دربین صحابه و بالتبع درمیان قاطبه امت اسلامی، استفاده نمود، درحالی که حدیث غدیر برای تأکید محبت و ازدیاد صفا و صمیمیت در بین صحابه و پیروان راستین آنان گفته شده است.
--------------------------------------------------------------------
منابع:
1- روح المعانی (علامه آلوسی)
2- نهج البلاغة
3- البدایة والنهایة (ابن کثیر)
4- منهاج السنة (ابن تیمیة)
5- امامت وحدیث غدیر (مولانا محموداشرف عثمانی)
6- حدیث غدیر، مولای مؤمنان و ما اهلسنت (محمدسلیم آزاد)
نزد اهلتشیع، امامت، یکی از اصول دین بشمار میآید، به طوری که بدون اعتقاد به امامت، ایمان را ناقص میدانند. اصول دین نزد آنان پنج چیز است:1- توحید2- عدل3- نبوت4ـ امامت 5- معاد. [تحفة العوام المقبول ص 18].
درحالی که از نظر جمهور اهلسنت و جماعت، امامت جزء عقاید نیست، بلکه حکمی مهم، از احکام شریعت میباشد. از نظر اهلسنت برای به اجرا درآوردن شریعت اسلامی، یکی از وظایف عامه مسلمین این است که از میان خود، فردی را که اهلیت، صلاحیت و سایر شرایط رهبری را داشته باشد به عنوان رئیس و سرپرست انتخاب کنند تا وی احکام و قوانین شریعت را به طور فراگیر در جامعه پیاده نماید.
نتایج این اختلاف
۱- نزد اهلسنت، شخصی که دارای صلاحیت لازم باشد، از طرف عموم مسلمانان به عنوان امام تعیین میشود، اما نزد اهلتشیع تعیین امام بر خدا واجب است.
۲- نزد اهلسنت، اهلیت و صلاحیت برای امام ضروری است، اما عصمت لازم نیست، اما نزد اهلتشیع امام باید معصوم باشد.
۳- از دیدگاه اهلسنت، امام باید در جامعه ظاهر باشد تا مردم برای رفع مشکلات خود به وی مراجعه کنند، اما نزد اهلتشیع امام میتواند از دید مردم مخفی باشد.
۴- نزد اهلسنت، امام باید دارای قدرت و حکومت باشد، اما نزد اهلتشیع داشتن حکومت و اقتدار برای امام الزامی نیست.
۵- اهلسنت با وجود اعتراف به اهلیت و فضایل حضرت علی رضیاللهعنه ایشان را خلیفه بلافصل رسولالله صلیاللهعلیهوسلم نمیدانند و معتقدند که در رتبه چهارم خلفای راشدین قرار دارد، اما اهلتشیع قائل به بلافصل بودن خلافت حضرت علی رضیاللهعنه میباشند.
۶- اهلسنت بیعت تمام صحابه و تابعین را که با خلفای ثلاثه (ابوبکر، عمر، عثمان رضیاللهعنهم اجمعین) صورت گرفته است، صحیح و برحق میدانند، اما اهلتشیع این بیعت را نوعی غصب و بیعت کنندگان (صحابه) را غاصب میدانند.( العیاذ بالله)
امامت بلافصل حضرت علی رضیاللهعنه
نکته قابل ذکر در این موضوع این است که آیا رسولالله صلیاللهعلیهوسلم حضرت علی رضیاللهعنه را خلیفه و جانشین خودشان معرفی کردند و حضرت علی خلیفه بلا فصل محسوب میشود؟.
برای اثبات این موضوع، اهلتشیع مهمترین آیهای که از آن استدلال میگیرند، آیه 67 سوره مائده میباشد:
« یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک و إن لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس إن الله لایهدی القوم الکافرین».
درمورد تفسیر این آیه در تفاسیر اهلتشیع آمده که این آیه قبل از خطبه غدیرخم نازل شده است. همچنین در این تفاسیر آمده است که آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم بنابر دلایلی، از ابلاغ امامت حضرت علی هراس داشتند تا اینکه این آیه نازل شد و به آنحضرت دستور داده شد که امامت حضرت علی رضیاللهعنه را در بین مردم اعلام نماید. لذا آنحضرت بعد از نزول این آیه در تاریخ 18 ذیالحجه سال دهم هجری در محلی بنام "غدیرخم" امامت حضرت علی را اعلام کردند. [کشف الاسرار ص 164، حق الیقین ص 139].
تفسیر آیه از دیدگاه اهلسنت
اهلسنت ضمن اینکه به همه فضایل حضرت علی و صلاحیت ایشان برای امامت و قیادت مسلمانان اعتراف دارند، هیچگاه دچار غلو نشده و صحابه و دیگر شخصیتهای دینی را در همان چارچوبی که قرآن و حدیث آنان را معرفی کرده، شناخته و معرفی مینمایند.
توجه به نکات زیر، نادرست بودن اثبات امامت بلافصل حضرت علی رضیاللهعنه را از این آیه واضح میکند:
۱- در این آیه، نه ذکری از حضرت علی است و نه حرفی از امامت. بلکه بطور کلی به رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم دستور داده شده که در تبلیغ احکام دین از هیچ کوششی دریغ نورزند و از تصدیق و تکذیب کفار، هراسی نداشته باشند، زیرا هدایت و ضلالت در دست الله تعالی میباشد.
۲- اگر امامت بلافصل حضرت علی رضیاللهعنه را پیامبر به امت رسانیده باشند، چگونه ممکن است امت بر آن حکم عمل نکند یا حداقل به هنگام اختلاف از آن حکم استدلال نشود. در حالی که پس از وفات رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم صحابه کرام درسقیفه بنیساعده گرد هم آمدند و دلایل مختلفی برای خلافت بیان کردند، اما هیچ کدام از آنان نص عقیده امامت را مطرح نکرد و در دوران خلافت عمر و عثمان رضیاللهعنهما نیز که انتخاب خلیفه با شوری صورت گرفت و خود حضرت علی نیز از اعضای آن بود هیچگاه ذکری از نص امامت به میان نیامد؟! لذا این ادعا، ادعای محض و بدون دلیلی است که هیچکدام از صحابه و اهلبیت، نه قایل به آن بودند و نه ناقل آن.
۳- از روایاتی که علامه ابنجریر طبری، امام ثعالبی، امام فخرالدین رازی، علامه قرطبی، علامه آلوسی و جمهور مفسرین از حضرت عبدالله بنشفیق، حضرت عائشه و عبدالله بنعباس رضیاللهعنهم نقل کردهاند، معلوم میشود که این آیه مدتها قبل از حجة الوداع نازل شده است. اکثر مفسرین این آیه را مدنی گفتهاند.
علامه قرطبی مینویسد: دلیل مدنی بودن این آیه، روایتی است که امام مسلم در صحیح خود از حضرت عائشه نقل میکند، حضرت عائشه میفرماید: پس از آمدن به مدینه آنحضرت در یکی از شبها فرمودند: کاش یکی از اصحاب نگهبانی میداد. حضرت عائشه رضیاللهعنها میفرماید: دراین هنگام صدای شمشیرها را شنیدم. رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم پرسیدند: شما که هستید؟ پاسخ دادند : سعد و حذیفه هستیم و برای نگهبانی از شما آمدهایم. رسولالله صلیاللهعلیهوسلم به خواب رفتند به طوری که صدای خواب ایشان شنیده میشد. در همین زمان آیه «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک...» نازل شد.
آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم سر از خیمه پوستی بیرون آورده فرمودند: ای مردم! برگردید، زیرا الله تعالی مرا حفاظت میکند. [تفسیر قرطبی6/244]
علامه آلوسی بعد از بحث طولانی در مورد خطبه غدیرخم در خاتمه مینویسد: از روایاتی که دلالت بر شأن نزول این آیه میکند - بالفرض صحت آن روایات- فقط فضیلت حضرت علی رضیاللهعنه ثابت میشود که حضرت علی محبوب مومنین است و ما (اهلسنت) هرگز منکر فضیلت ایشان نیستیم و بلکه هرکس فضیلت حضرت علی و محبوبیت ایشان را انکار کند او را ملعون میدانیم. [روح المعانی 6/197]
۴- در مورد تفسیر«والله یعصمک من الناس إن الله لایهدی القوم الکافرین» علامه فخرالدین رازی میفرماید: در مورد این آیه بهترهمین است که بر حفاظت از مکر و فریب یهودیان و مسیحیان حمل کرده شود، زیرا در آیات قبلی و بعدی، مخاطب قرآن، یهودیان و مسیحیان است. لذا توجیه آیه به مواردی که آن را از سیاق و سباق منفک و منقطع گرداند، ممتنع به نظر میرسد. [تفسیر کبیر 12/50]
خلاصه اینکه با توجه به الفاظ، ترجمه، سباق و سیاق و روایات شأن نزول آیه، ثابت نمودن عقیده امامت بلافصل حضرت علی رضیاللهعنه از این آیه، نوعی تحریف معنوی در قرآن کریم تلقی میشود.
حال بعد از بررسی مختصر آیهای که بر خلافت بلافصل حضرت علی رضیاللهعنه از آن استدلال گرفته شده، احادیث و روایاتی که بر این موضوع حمل کرده شده را نقل و مورد بررسی قرار میدهیم.
از مهمترین و بارزترین روایاتی که در این موضوع استدلال گرفته شده حدیث غدیرخم است که بنام «حدیث موالات» نیز یاد میشود می باشد.
در این مقاله مختصر، این حدیث را از لحاظ سند، الفاظ، معانی، شأن ورود و تشریح آن در پرتو دیگر احادیث و کلام محدثین و مؤرخین مورد بررسی قرار میدهیم.
حجة الوداع
یکی از مهمترین وقایع حیات پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم واقعه حج بیت الله الحرام میباشد که به"حجة الوداع" معروف است. در این سفر (حجة الوداع) آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم در مکانهای مختلف، خطبههایی ایراد فرموده و در آنها اصول بنیادی دین و عوامل اتحاد امت را گوشزد نمودند. آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم در خطبه تاریخی حجة الوداع که در میدان عرفات ایراد کردند، امور اساسی دین اسلام را متذکر شدند.
هنگام بازگشت از حجة الوداع کنار تالابی بین مکه و مدینه، نزدیک "جحفه" زیر سایه درختان اتراق کردند. این منطقه معروف به "وادی خم" و "غدیرخم" بود و پیامبر در این منطقه خطبهای ایراد کردند که بنام «حدیث غدیر» مشهور گشت. این خطبه در روز یکشنبه 18 ذیالحجه ایراد شد.
الفاظ خطبه حجة الوداع
خطبه و حدیث غدیر درکتب اهلسنت به شیوههای مختلف و با الفاظی گوناگون نقل شده است که بصورت گذرا آنها را بررسی میکنیم:
۱- صحیح بخاری: در صحیح بخاری، این خطبه منقول نیست. البته روایتی در بخاری موجود است که به سبب بیان این خطبه اشاره دارد. در آن روایت آمده است که حضرت بریده اسلمی رضیاللهعنه میفرماید:« رسولالله صلیاللهعلیهوسلم حضرت علی رضیاللهعنه را به طرف خالد بن ولید رضیاللهعنه فرستاد تا اموال خمس را بیاورد. حضرت بریده میگوید: من از حضرت علی ناراحت بودم. در همین دوران حضرت علی با کنیزی که از مال غنیمت بود، همخوابی کرده و غسل نمود. من به خالد گفتم: او - حضرت علی - را نمیبینی چکار میکند؟! وقتی نزد پیامبر صلیاللهعلیهوسلم حاضر شدیم شکایت خود را نزد آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم مطرح کردم. آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: آیا با علی کدورت داری؟ عرض کردم: بله، آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: با او کدورت نداشته باش؛ چرا که حق او در مال خمس بیشتر از آن بوده است». [بخاری ج 2]
۲- صحیح مسلم: درصحیح مسلم این خطبه با این الفاظ آمده است: «أما بعد: أیها الناس أنا بشر یوشک أن یأتی رسول ربی فاجیب و أنا تارک فیکم الثقلین أولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا کتاب الله و استمسکوا به، فحث علی کتاب الله و رغب فیه ثم قال و أهلبیتی! أذکرکم الله فی أهلبیتی، أذکرکم الله فی أهلبیتی، أذکرکم الله فی أهلبیتی». [صحیح مسلم3/521]
ترجمه: «بعد از حمد وسلام، هان ای مردم! من هم انسان هستم، به زودی پیک پروردگار- ملک الموت- فرا میرسد و من دعوتش را لبیک میگویم، دو چیز گرانبها را درمیان شما میگذارم. اول کتاب خدا - قرآن - که سراسر هدایت و نور است». آنگاه مردم را نسبت به قرآن ترغیب دادند سپس فرمودند: «و دوّمی اهلبیتم است درمورد اهلبیتم خدا را بیاد داشته باشید! درمورد اهلبیتم خدا را بیاد داشته باشید! درمورد اهلبیتم خدا رابیاد داشته باشید!».
۳- ترمذی: در سنن ترمذی روایتی از حضرت زید بن ارقم رضیاللهعنه هست که رسولالله صلیاللهعلیهوسلم فرمودند:«من کنت مولاه فعلی مولاه».
۴- ابن ماجه: در سنن ابن ماجه حدیث غدیرخم از حضرت براءبن عازب رضیاللهعنه روایت شده است، میفرمایند: «ما همراه رسولالله صلیاللهعلیهوسلم از سفر حج برمیگشتیم، در میان راه برای ادای نماز توقف کردیم بعد از ادای نماز آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم دست حضرت علی رضیاللهعنه را گرفته فرمودند: «ألست أولی بالمومنین من أنفسهم؟ قالوا: بلی، قال: ألست أولی بکل مومن من نفسه؟ قالوا: بلی، قال: فهذا ولی من أنا مولاه، اللهم وال من والاه، اللهم عاد من عاداه».
ترجمه: «آیا من از جان مومنان در نزد آنان محبوبتر نیستم؟ (صحابه) عرض کردند: البته که هستید، باز فرمودند: آیا من نسبت به هر مومنی از جانش محبوبتر نیستم؟عرض کردند: البته که هستید، فرمودند: پس این - علی - محبوب آن کسی است که من محبوب اویم، بارالها! دوست بدار دوستدارانش را و دشمن بدار دشمنانش را.
۵- نسایی: در "السنن الکبری للنسایی" خطبه غدیر به شرح زیر روایت شده است:
«حضرت زید بن ارقم میفرماید: زمانی که رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم از حجة الوداع برمیگشتند، در غدیرخم فرود آمده سپس فرمودند: «کأنی قد دعیت فأجبت، إنی ترکت فیکم الثقلین، أحدهما أکبر من الاخر، کتاب الله وعترتی أهلبیتی، فانظروا کیف تخلفونی فیهما»، فانهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض، ثم قال: «إن الله مولای وأنا ولی کل مومن، ثم أخذ بید علی فقال: من کنت ولیه فهذا ولیه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه».
ترجمه: «گویا من دعوت شدهام و دعوت را اجابت نمودهام - کنایه ازقرب وفات آن حضرت میباشد - در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم که یکی بزرگتر از دیگری است: کتاب خدا و عترتم، یعنی اهلبیتم را. در مورد چگونگی برخورد با آنها بعد از من مواظب باشید، زیرا این هر دو، تا کنار حوض کوثر که به من برسند از یکدیگر جدا نخواهند شد. سپس فرمودند: خداوند محبوب من و من محبوب هر مومن هستم». سپس دست حضرت علی را گرفته فرمودند: «هرکس من محبوب او هستم، علی محبوب اوست، پروردگارا! هرکه با او محبت ورزد، تو با او محبت کن، و هرکس با او دشمنی میکند، تو نیز با او دشمن باش».
دکتر محمد جواد مشکور که یکی از محققین اهلتشیع میباشد، مینویسد: در اواخر ذیالقعده سال دهم هجری پیامبر خدا صلیاللهعلیهوسلم با تعداد زیادی از یارانش برای ادای فریضه حج به مکه رفتند، حضرت علی رضیاللهعنه که در این زمان از یک مأموریت جنگی از یمن برگشته بود، شخصی را به جای خود بر لشکریان خویش گمارده، به رسول خدا پیوست، لشکریانی که از یمن آمده بودند، غیبت او را مغتنم شمرده از مال غنیمت، مقداری لباس برداشته و پوشیدند. پس از ادای مراسم حج حضرت علی بازگشت و چون لشکریان را در آن حال دید، برآشفت و به جانشین خود گفت: چرا ایشان بدون اجازه من این جامهها را پوشیدهاند؟ وی عرض کرد: من این جامهها را بر آنان پوشانیدم تا آراسته و زیبا باشند، حضرت علی رضیاللهعنه دستور داد تا جامهها را از تن بیرون کنند، لشکریان از حضرت علی رضیاللهعنه سخت برنجیدند وشکایت پیش رسول خدا بردند، پیامبر برای فرونشاندن این فتنه برخاست و خطبهای ایراد فرموده، در آن میان فرمود: «ای مردم از علی شکوه نکنید، به خدا قسم وی در امری که مربوط به خدا و در راه حق باشد سختگیرتر از آنست که بتوان از او گله کرد». پس از ادای مراسم حج، رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم با اردوی خود به سوی مدینه بازگشت.
در هجدهم ذیالحجه سال دهم هجری در راه، به آبگیری بنام "غدیرخم" که نزدیک محلی بنام "جحفه" بود رسید، مسلمانان در آنجا از شتران خود فرود آمدند تا چندی بیاسایند....... سپس پیامبر، خطبهای ایراد فرمودند و بعد از خطبه در حق حضرت علی رضیاللهعنه فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه». همه عامه و خاصه (سنی وشیعه) این حدیث را نقل کردهاند، منتها محدثان عامه، آن را مربوط به ناراضگی لشکریان علی از او میدانند و محد ثان شیعه، مربوط به جانشینی او. [تاریخ شیعه و فرقههای اسلامی]
همچنین ابوالفتوح رازی از علمای اهلتشیع، علت نارضایتی بعضی ازصحابه با حضرت علی را بیان کرده و مینویسد: ایشان - عدهای از حاضران در حجة الوداع - شکایت حضرت علی را با رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم کردند از آنچه در دلشان بود. رسولالله صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: علی صواب کرده. و چون آنان از کینه و بددلی نسبت به علی خودداری نکردند، رسولالله صلیاللهعلیهوسلم به خبر آمده و طی خطبهای فرمودند: «إرفعوا ألسنتکم عن علی، فإنه خشن فی ذات الله، غیر مداهن فی دینه»؛ (زبانتان را از علی کوتاه کنید که او مرد درشتی است در ایمان به ذات خدا، و در دین خدا مداهنه نمیکند). مردمان چون خشم رسولالله و مبالغه او بدیدند، زبان کوتاه کردند، چون رسول خدا حج بگذارد و برگشت، در راه به جایی رسید آنرا "غدیرخم" گویند، خطبهای بلیغ برای مردم خواند و تمام احکام خدا را که قبلا به مردم رسانیده بود، دوباره بازگو کرد و در آخر خطبه، حدیث «من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» برای رفع کدورت و غرض ایجاد محبت او در قلب مسلمانان بیان فرمود.[تفسیر ابوالفتوح، سوره مائده، ص191]
تحقیق لغوی
در روایاتی که در آنها خطبه غدیرخم ذکر شده، آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم فضیلت حضرت علی را در قالب الفاظی مانند "ولی، اولی، مولی" بیان فرمودند. لفظ "ولی" باشد یا "مولی" یا "أولی"، هر سه از ولایت گرفته شدهاند. ولایت در زبان عربی به معنای قرب، تعلق و دوستی میآید. [مفردات القرآن: راغب اصفهانی]
همچنین "ولی" در زبان عربی به معنای یاور، دوست، محب و محبوب نیز بکار میرود که جمع آن "أولیاء" میآید. «ولی» با این معانی در قرآن در حق خداوند «الله ولی الذین امنوا» و در حق مومنین «ألا إن أولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون» بکار رفته است.
لفظ "مولی" به سبب کثرت معانی، در احادیث مختلف، به معانی مختلف استعمال شده است. علامه ابن اثیر در لغتنامه مشهور خود "النهایة فی غریب الحدیث" در توضیح لفظ "مولی" مینویسد: «وهو اسم یقع علی جماعة کثیرة فهو: الرب، والمالک، والسید، والمنعم، والمعتق، والناصر، والمحب، والتابع، والجار، وابن العم، والحلیف، والعقید، والصهر، والعبد، والمعتق، والمنعم علیه، وأکثرها قد جاءت فی الحدیث فیضاف کل واحد إلی الحدیث الوارد فیه.... ومنه الحدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» یعمل علی أکثر الأسماء المذکورة»؛( لفظ - مولی - اسمیاست که بر معانی مختلف مانند: پروردگار، مالک، سردار، محسن، آزادکننده، یاور، محبت کننده، فرمانبردار، همسایه، پسرعمو، هم پیمان، عقدکننده، داماد، غلام، غلام آزادشده، و احسان شونده( کسی که مورد احسان قرار می گیرد) اطلاق میشود که بیشتر این معانی در احادیث بکار رفته است و مطابق با اقتضای آن حدیث، معنای مناسب، مراد گرفته میشود، مثلا در حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» بر اکثر معانی مذکوره، محمول میشود.
معنای "أولی" در عربی، أقرب {قریبتر}و أحق {حقدارتر} میآید. چنانکه در قرآن کریم آمده است «إن أولی الناس بإبراهیم للذین اتبعوه وهذا النبی والذین أمنوا والله ولی المومنین». براستی کسانی به ابراهیم قریبتر و لایقتراند که از وی و این پیامبر (محمد صلیاللهعلیهوسلم) و ایمان آورندگان، پیروی میکنند و خداوند دوست مومنین است». در این آیه، "أولی" را به معنای حاکم گرفتن، ممکن نیست.
لذا با توجه به معانی لفظ "مولی" در پرتو آیات و احادیث و در نظر گرفتن سباق و سیاق و شأن ورود حدیث، به هیچ وجه نمیتوان از این جمله، امامت و خلافت را ثابت نمود.
توجه به واقعات و روایات صحیح و مستند، دلایل واضحی است بر اینکه نه حدیث غدیر بیانگر خلافت بلافصل حضرت علی است و نه حضرت علی رضیاللهعنه این ادعا را داشتهاند.
بعنوال مثال از روایتی که در صحیح بخاری آمده، واضح میشود که حدیث موالات، هیچ ارتباطی به مسئله خلافت ندارد، در این روایت آمده: «إن عبدالله بن عباس أخبره ان علی بن ابیطالب خرج من عند رسولالله صلیاللهعلیهوسلم فی وجعه الذی توفی فیه فقال الناس: یا أبا الحسن کیف أصبح رسولالله صلیاللهعلیهوسلم؟ فقال: أصبح بحمد الله بارئاً، فأخذ بیده عباس بن عبد المطلب فقال له: أنت والله عبدالعصا وإنی لأری إلی رسولالله صلیاللهعلیهوسلم یتوفی من وجعه هذا، إنی لأعرف وجوه بنیعبدالمطلب عند الموت، إذهب بنا إلی رسولالله صلیاللهعلیهوسلم فلنسأله فی من هذا الامر، إن کان فینا علمنا ذلک وإن کان فی غیرنا علمناه فاوصی بنا، فقال علی: إنا والله لئن سألناها رسولالله صلیاللهعلیهوسلم فمنعناها لا یعطیناها الناس بعده، وإنی والله لا أسألها رسولالله صلیاللهعلیهوسلم»؛( ترجمه: حضرت عبد الله بن عباس میفرمایند: در مرض الوفات رسولالله صلیاللهعلیهوسلم حضرت علی از نزد آن حضرت بیرون آمد. مردم پرسیدند: ای ابوالحسن! حال رسولالله صلیاللهعلیهوسلم چطور است؟ جواب داد: الحمد لله خوب است. حضرت عباس بن عبدالمطلب رضیاللهعنه دست حضرت علی رضیاللهعنه را گرفته، فرمود: قسم به خدا که تو بعد ازسه روز مورد نافرمانی قرار میگیری! و من گمان میکنم پیامبر در همین مریضی وفات میکنند، زیرا من چهره نوادگان عبدالمطلب را در لحظه مرگ تشخیص میدهم، لذا نزد پیامبر رفته و از ایشان در مورد امر خلافت سوال کنیم، اگر خلافت حق ما باشد که معلوم خواهد شد واگر حق دیگران باشد باز هم معلوم خواهد شد و پیامبر درباره ما به آنها وصیت خواهد کرد. حضرت علی رضیاللهعنه جواب داد: به خدا قسم اگر در مورد این موضوع از پیامبر سوال کنیم و ایشان ما را از آن منع فرماید، بعد از آن هرگز مردم، این حق را به ما نخواهند داد، لهذا هرگز درباره این موضوع از پیامبر سوال نمیکنم).
از این حدیث به خوبی معلوم میشود که گفتگوی حضرت عباس و حضرت علی رضیاللهعنهما، سه روز قبل از رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم بوده است، در حالی که خطبه غدیر، سه ماه قبل از وفات آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم ایراد شده بود. اگر در خطبه غدیر خلافت بلافصل حضرت علی رضی الله عنه اعلام شده بود چه نیازی به پرسیدن حضرت عباس بود؟ و چرا حضرت علی رضیاللهعنه در جواب حضرت عباس نفرمود: خلافت و امامت من که سه ماه قبل در غدیرخم اعلام شده و نیازی به پرسیدن نیست؟!.
این گفتگو ضمن اثبات بیارتباطی خطبه غدیرخم با مسأله خلافت، مؤید این اصل اهلسنت نیز میباشد که تعیین خلیفه و امام بر عهده امت میباشد.
همچنین از حضرت حسن مثنی - حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب - سوال شد که آیا در حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» تصریحی به امامت (خلافت) حضرت علی شده است؟. ایشان در جواب فرمودند: «أما والله لو یعنی النبی صلیاللهعلیهوسلم بذلک الإمارة والسلطان لأفصح لهم به، فإن رسولالله صلیاللهعلیهوسلم کان أنصح الناس للمسلمین، ولقال لهم: یا أیها الناس هذا ولی أمری والقائم علیکم بعدی فاسمعوا له وأطیعوا، ما کان من هذا شیء، فوالله لئن کان الله و رسوله اختارا علیا لهذا الأمر ثم ترک علی أمرالله و رسوله لکان علی أعظم الناس خطیئة». [الصواعق المحرقة ص48، حاشیه العواصم من القواصم ص168، روح المعانی6\195]
ترجمه: قسم به خدا اگر مراد رسول اکرم از این - خطبه - امارت یا حکومت میبود، حتما آن را به صورت واضح بیان میفرمودند، زیرا آن حضرت خیرخواهترین انسان در حق مسلمانان بودند، لذا- حتما- به آنان به صورت واضح میفرمود: ای مردم! این شخص بعد از من، حاکم و سرپرست شما خواهد بود، پس حرفش را گوش کرده، از او اطاعت کنید. اما- آن حضرت- هرگز چنین جملهای نفرمودند. به خدا قسم! اگر خدا و رسولش، علی رضیاللهعنه را برای این امر- خلافت - انتخاب کرده باشند و با وجود این، باز هم علی رضیاللهعنه دستور خدا و رسول را نادیده گرفته باشد، هر آینه علی خطاکارترین مردم خواهد بود.(معاذ الله من ذلک).
چرا؟!...چرا؟!...
اگر واقعه غدیرخم بر امامت و خلافت حمل شود، چراهایی را به دنبال خواهد داشت که جوابی غیر از قبول کردن برداشت اهلسنت ازاین حدیث، نخواهد داشت. مثلا:
۱- چرا رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم حکم مهمیمانند امامت را- که بنابر عقیده اهلتشیع یکی ازاصول دین میباشد- در روز عرفه یا در دومین روز منا، که جمعیتی بالغ بر یکصد و بیست و چهارهزار نفر اطراف آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم موج میزد اعلام نفرمود تا همه قبایل آن را بشنوند؟!.
۲- چرا رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم حکم مهم استخلاف را با الفاظی که دارای معانی متعدد میباشند، بیان نمودند و به جای آن از الفاظی مانند: حاکم، امیر، خلیفه، والی، و... استفاده نکردند؟! آیا عدم وضوح در کلام پیامبر، مغایر با فرموده خداوندی «إنما علی رسولنا البلاغ المبین» نمیباشد؟!.
۳- چرا آیه «ألیوم أکملت لکم دینکم وأتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الإسلام دینا» که بیانگر تکمیل دین است، قبل از واقعه غدیرخم و تعیین خلیفه و امام، نازل شد؟!. (مطابق عقیده اهلتشیع بدون امامت، دین تکمیل نمیشود)
۴- چرا آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم درطول سه ماه که بعد از واقعه غدیرخم درقید حیات بودند، حتی یک بار اشارهای هم به خلافت بلافصل حضرت علی نکردند؟!.
علاوه بر توجه در مطالب گفته شده موارد زیر نیز در اثبات عقیده و برداشت اهلسنت، قابل تأمل میباشند:
اول: درنهج البلاغه شرح ابن ابی الحدید جلد 7خطبه 91، جملهای از حضرت علی رضیاللهعنه آمده که فرمودهاند: «دعونی والتمسوا غیری و إن ترکتمونی فأنا کأحدکم و لعلی أطوعکم و أسمعکم لمن ولیتموه أمرکم و أنا لکم وزیر خیرلکم منی أمیرا»؛ (مرا رها کرده و کسی دیگر را جستجو کنید، اگر مرا رها کنید من هم یکی از شما خواهم بود و شاید از شما هم فرمانبردارتر باشم و اگر من بعنوان وزیر(مشاور) باشم بهتراست از اینکه امیر باشم).
در این خطبه، حضرت علی رضیاللهعنه مقام وزارت را برای خود انتخاب میفرماید، درحالی که اگر به امر خدا و رسول خلیفه شده باشد، حق تخلف را ندارد. «وما کان لمؤمن و لا مؤمنة إذا قضی الله ورسوله امراً أن یکون لهم الخیرة من أمرهم و من یعصی الله ورسوله فقد ضل ضلال مبیناً» [احزاب: 36] (و برای هیچ مرد و زن مومنی مناسب نیست که بعد از فیصلۀ خدا و رسولش، خود را صاحب اختیار بدانند).
دوم: درنهج البلاغه خطبه 37 حضرت علی رضیاللهعنه میفرماید: من به موجب عهد و میثاقی که در گردن داشتم، با خلفا بیعت کردم.
کسی که خودش خلیفه باشد، چگونه ممکن است برای بیعت با دیگران عهد و میثاق ببندد؟!.
سوم: اگرخلافت خلفای ثلاثه، نوعی غصب بوده و حضرت علی رضیاللهعنه مخالف آنها میبود، هرگز خود را به عنوان وزیر و مشاور آنها معرفی نمیکرد. در تاریخ ابن اثیر 3/55 نقل شده که حضرت علی رضیاللهعنه در مسایل پیچیده به عنوان بهترین مشاور حضرت عمر رضیاللهعنه به شمار میآمد.
سید امیرعلی مؤرخ معروف شیعه مینویسد: «آن زمامدار بزرگ یعنی عمر، اعتمادی که درخلافت خود، به شخص حضرت علی داشت، تا این حد بود که هر وقت به خارج سفر میکرد، او را در مدینه کفیل و یا قائم مقام خودش تعیین مینمود». [تاریخ عرب و اسلام ص:54]
چهارم : هنگامی که از حضرت علی رضیاللهعنه در آخرین لحظات زندگی خواسته شد تا برای خودش جانشینی تعیین کند فرمودند: رسولالله صلیاللهعلیهوسلم بعد از خودش، کسی را بعنوان جانشین تعیین نفرمود، لذا من هم بعد از خودم جانشین تعیین نمیکنم. اگر خداوند اراده خیر بر بندگانش داشته باشد آنان را بر بهترین افرادشان جمع خواهد کرد، همانطور که بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوسلم امت را بر بهترین افرادشان یعنی ابوبکر رضیاللهعنه جمع کرد.
پنجم: در برخی کتب اهل تشیع روایتی موجود است مبنی بر اینکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم در مورد حضرت علی رضیاللهعنه میفرمایند:«علی مع الحق و الحق مع علی». علی با حق و حق با علی است، یعنی حضرت علی هیچ وقت مرتکب عمل خلاف نمیشود، و باز خود حضرت علی درخطبه 91 نهج البلاغه میفرماید: به خدا سوگند من طالب خلافت نیستم، من ریسمان میثاق با پیامبر را برگردن دارم که هرکس خلیفه شود، من با او بیعت کنم. من وزیر باشم بهتر است از اینکه امیر باشم.
با وجود این فرموده حضرت علی رضیاللهعنه و تأیید حقانیت ایشان از جانب پیامبر صلیاللهعلیهوسلم در تمام حالات، آیا عملکرد حضرت علی رضیاللهعنه درمقابل خلافت خلفای ثلاثه (ابوبکر و عمر و عثمان) دلیلی بر حقانیت خلافت آنها نمیباشد؟ و آیا این واکنش حضرت علی، واکنشی برحق نیست؟ مگر غیر از این است که «علی مع الحق و الحق مع علی»؟.
لذا اگر حضرت علی رضیاللهعنه کوچکترین دلیلی را در قرآن یا حدیث بر خلافت خود سراغ میداشت و خود را از جانب خدا و رسول، خلیفه میدانست هرگز از امر خدا و رسول امتناع نمیورزید و به هر قیمتی دستور خداوند را عملی میکرد و همان طورکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم بدون اعتنا به کشته شدن، در برابر انبوه کفار، نبوت خود را اظهار نمود، حضرت علی نیز امامت خود را اظها ر مینمود. بصیرت و مصلحتنگری حضرت علی رضیاللهعنه از خدا و رسول بالاتر نبود. علی رضیاللهعنه از امر خدا و رسول سرپیچی نمیکند، علی رضیاللهعنه ترک واجب نمیکند، علی رضیاللهعنه از بشر نمیترسد، علی رضیاللهعنه از بذل جان نمیهراسد، علی رضیاللهعنه زیر بار ظلم نرفته و وزیر ظالم نمیشود، علی رضیاللهعنه از غاصب تمجید نمیکند و 25 سال پشت سر او نماز نمیخواند و دختر خود را در عقد و نکاح ظالم درنمیآورد.علی رضیاللهعنه حیدر کرار است، علی صاحب ذوالفقار است، علی رضیاللهعنه اسدالله الغالب است، علی رضیاللهعنه آتش پیکار را بر تحمل عار ترجیح میدهد، علی رضیاللهعنه مرگ باعزت را خوشتر از زندگی با ذلت میداند.
لذا با تمام این دلایل و تفاصیل و با شناختی که ما از حضرت علی و دیگر اصحاب راستین پیامبر صلیاللهعلیهوسلم داریم، محال است که از واقعه غدیرخم به عنوان اهرمی برای نسبت دادن اختلاف و دودستگی دربین صحابه و بالتبع درمیان قاطبه امت اسلامی، استفاده نمود، درحالی که حدیث غدیر برای تأکید محبت و ازدیاد صفا و صمیمیت در بین صحابه و پیروان راستین آنان گفته شده است.
--------------------------------------------------------------------
منابع:
1- روح المعانی (علامه آلوسی)
2- نهج البلاغة
3- البدایة والنهایة (ابن کثیر)
4- منهاج السنة (ابن تیمیة)
5- امامت وحدیث غدیر (مولانا محموداشرف عثمانی)
6- حدیث غدیر، مولای مؤمنان و ما اهلسنت (محمدسلیم آزاد)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر